درباره ما

آیا موافقات عمر درست است؟ چرا امام حسین و دیگر ائمه از علم غیب خود در ماجرای عاشورا و مسموم شدن خود استفاده نکرد؟
کد سؤال: ۴۲۰۱۴خلفا »عمر
امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت عامه »امامت عامه مفاهیم و کلیات »جایگاه علمی امامان علیه‌السلام
تعداد بازدید: ۵۵
آیا موافقات عمر درست است؟ چرا امام حسین و دیگر ائمه از علم غیب خود در ماجرای عاشورا و مسموم شدن خود استفاده نکرد؟

باسلام

دوست گرامی؛ روایاتی که در شان نزول آیه ۸۴ سوره توبه وارد شده با اشکالات فراوانی مواجه است مانند:

۱. اختلاف بین این روایات:

از بعضی از این روایات استفاده مى ‏شود که پیامبر (صلى‏ الله‏ علیه‏ وآله‏ وسلّم) هنگامى که عبد الله بن ابى ( منافق مشهور ) از دنیا رفت بر او نماز گزارد ، و کنار قبر او ایستاد و دعا کرد ،حتى پیراهن خود را به عنوان کفن بر او پوشانید ، سپس آیه فوق نازل شد و پیامبر(ص) را از تکرار این کار نهى کرد . در حالى که از بعضى دیگر از روایات برمى ‏آید که پیامبر (ص) تصمیم‏ داشت نماز بر او بگذارد ، جبرئیل نازل شد و این آیه را بر او خواند و او را از این کار باز داشت . بعضى دیگر چنین مى ‏گویند که پیامبر (ص) نه نماز بر او گزارد و نه تصمیم بر این کار داشت ، بلکه تنها پیراهن خود را براى تشویق قبیله عبد الله فرستاد ، تا به عنوان کفن در تن او کنند و هنگامى که پرسیدند چرا چنین اقدامى فرمودید در حالى که او مرد بى ‏ایمانى است ؟ گفت : پیراهن من باعث نجات او از عذاب الهى نخواهد شد ، ولى من امیدوارم که به خاطر این عمل گروه زیادى مسلمان شوند ، و چنین نیز شد که پس از این جریان عده فراوانى از قبیله خزرج مسلمان گشتند .

۲. آیا رسول خدا (ص) احکام را نمی داند و عمر میداند که به رسول خدا (ص) عرض کرد آیا بر جنازه او نماز مى ‏خوانى با اینکه خدا تو را نهى کرده از اینکه بر جنازه منافقین نماز بخوانى ؟!

۳. متن روایت با آیات قرآنى سازگاری ندارد:

اولا جمله «استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم» ظهور دارد که استغفار لغو و بی اثر است ، نه اینکه رسول خدا (ص) را مخیر کند میان استغفار کردن و نکردن! و حال آنکه روایت می گوید خدا مرا با این آیه مخیر کرده است.

ثانیاً عدد هفتاد بعنوان مبالغه ذکر شده ، نه براى اینکه بفهماند در خصوص عدد هفتاد این اثر هست، لذا اگر رسول خدا (ص) هفتاد و یک بار استغفار کند آنوقت خدا منافق مزبور را مى ‏آمرزد. مگر خداوند با عدد هفتاد دشمنى دارد؟

۴. شان رسول خدا (ص) بزرگتر از آنست که این ظواهر و دلالت ها را نفهمد و بگوید : اگر هفتاد بار قبول نمى ‏شود من بیشتر استغفار مى ‏کنم! و حال آنکه روایت این سخن را به رسول خدا (ص) نسبت می دهد.

۵. شان رسول خدا (ص) بزرگتر از آن است که اولاً نسبت به چیزی جهل داشته باشد! ثانیاً هر چه کسى دیگری ( عمر ) یادآورى کند و بگوید معناى آیه این نیست باز هم بر جهل خود پافشارى کند ، تا آنکه خداوند آیه دیگرى بفرستد ، و او را از خواندن نماز بر جنازه منافق نهى کند.

۶. در همه آیات «استغفر لهم او لا تستغفر لهم» و آیه «سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم» و آیه «و لا تصل على احد منهم مات ابدا»و آیه «ما کان للنبى و الذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم» نهى از استغفار و لغویت آن را تعلیل کرده به اینکه آنها کافر و فاسقند، با اینحال دیگر معنا ندارد که استغفار براى منافقین کافر و نماز خواندن بر جنازه آنان جایز باشد .

۷. سیاق آیاتی که آیه «لا تصل على احد منهم مات ابدا» در میان آنهاست تصریح دارد بر اینکه این آیه وقتى نازل شده که رسول خدا (ص) در سفر و در راه رفتن به تبوک بوده و هنوز به مدینه مراجعت نکرده بود ، و داستان تبوک در سال هشتم هجرت اتفاق افتاده ، و مرگ عبد الله بن ابى در مدینه در سال نهم از هجرت بوده، و همه این شواهد از نظر روایات مسلم است و این با آنچه از این روایات بدست می آید که نزول آیات و مرگ عبدالله همزمان بوده منافات دارد.

۸. جالب است در یکی از این روایات آمده که: «سپس آیه سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم» نازل شد گ حال آنکه این آیه در سوره منافقین است که بعد از جنگ بنى المصطلق یعنى در سال پنجم هجرت نازل شد و آن روز عبد الله بن ابى زنده بود ، و در خود سوره منافقین کلام او را نقل کرده که گفته بود : «لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل؛ اگر به مدینه بازگردیم عزیزترها ، ذلیل‏ترها را از شهر بیرون خواهند کرد.»

۹. در بعضى از این روایات دارد که رسول خدا (ص) براى عبد الله بن ابى استغفار کرد و بر جنازه‏ اش نماز گزارد. این حرف چطور درست درمى ‏آید ؟ و چگونه صحیح است که رسول خدا (ص) با نص صریح آیات قرآنى مخالفت کند و بدین وسیله دل‏هاى منافقین را بدست بیاورد؟ آیا این مداهنه با منافقین نیست ؟ و آیا آیه شریفه «اذا لاذقناک ضعف الحیوة و ضعف المماة» با رساترین بیان از مداهنه با دشمنان نهى نکرده و تهدید ننموده ؟ پس در باره این روایات چه قضاوتى مى ‏توان کرد ، جز اینکه بگوئیم و بطور قطع هم بگوئیم که این روایات جعلى است و باید آن را به ملاک مخالفت و ناسازگارى با قرآن دور ریخت.

شما علم غیب را مورد اشکال قرار دادید ما بارها گفته ایم که پیامبران و ائمه علیهم السلام در زندگی اجتماعی خودشان و ظیفه داشتند که همانند انسان‌های معمولی رفتار کنند و وظیفه نداشتند که به علم باطنی و دانشی که خداوند به آن‌ها اعطاء کرده بود ، عمل کنند زیرا اگر قرار باشد که امام علیه السلام به علم الهی خود ، حدود ، دیات قصاص و... را اجرا کند ، نظام اجتماعی به هم خواهد خورد؛ ضمن این که ائمه علیهم السلام برای تمامی مردم در تمامی شئونات زندگی الگو و نمونه هستند و مردم نیز وظیفه دارند که به آن بزرگواران اقتدا کرده و از نحوه زندگی آن‌ها الگو برداری کنند ، اگر قرار باشد که آن‌ها زندگی غیر عادی داشته باشند و بر طبق علم غیب رفتار کنند ، نمی‌توانند برای مردم الگو باشند و مردم نمی‌توانند از آن‌ها الگو برداری کنند .

ابن حجر عسقلانی در فتح الباری از ابو الطفیل نقل می‌کند که می‌گوید: «شهدت علیا وهو یخطب وهو یقول:سلونی فوالله لا تسألونی عن شیء یکون إلى یوم القیامة إلا حدثتکم به وسلونی عن کتاب الله. فوالله ما من آیة إلا وأنا أعلم أبلیل أنزلت أم بنهار أم فی سهل أم فی جبل؛ دیدم علی بن ابی‌طالب در مسجد کوفه خطبه می‌خواند و می‌گوید: به خدا سوگند تا قیام قیامت هر آنچه که از من سؤال کنید من به شما جواب می‌دهم. از کتاب خدا سؤال کنید. قسم به خدا هیچ آیه ای نیست در قرآن که من می‌دانم شب نازل شده است یا در روز نازل شده است، در شهر نازل شده است یا در بیابان.»

فتح الباری، ج۸، ص۵۹۹

عمدة القاری، ج ۱۹، ص ۱۹۰

تفسیرالسمعانی، ج ۵، ص ۲۵۰

تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۳۵

آقای ابن حجر این را به عنوان یک روایت قطعی بدون کوچکترین مناقشه در سند و دلالت آن را نقل کرده است.

تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۹۷

اگر سخن ما دروغ است پس قبل از ما علمای شما هم دروغ گفته اند. خلیفه شما هم دروغ گفته است آیا می پذیرید؟

مگر در سوره انعام آیه ۵۹ در سوره یوسف آیه ۱۰۲ نخوانده اید که خداوند می فرماید: «ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ؛ این از اخبار غیبی است که ما به تو می‌گوییم» یا در سوره جن آیه ۲۶ که می فرماید: « فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى؛ خدا کسی را بر غیبش آگاه نمی‌کند؛ مگر کسی که از او راضی باشد.» خدا می فرماید ما هر کس را بخواهیم این علم را به او می دهیم و به رسول خود از این علم را داده ایم ولی شما این اعتقاد ما که از این آیات و روایات استفاده شده را دروغ می خوانید.

این مساله به آیات قبل منتهی نی شود بلکه خداوند در آیه ۴۹ آل عمران در رابطه با حضرت عیسی علیه السلام می‌فرماید: «وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ؛ من خبر می‌دهم از آنچه که شما در خانه‌هایتان می‌خورید و در آن ذخیره کرده اید.» آیا این علم غیب نیست که حضرت عیسی دارد؟ آیا این کفر و شرک و دروغ است؟ علم غیب حضرت عیسی به تعلیم من الله است ، و همچنین پیامبر اگر وحی دارد به تعلیم و وحی من الله است یا اگر ما معتقدیم به علم غیب امام، به تعلیم من النبی صلی الله علیه و آله و سلم است نه اینکه از پیش خودشان علم داشته باشند.

جالب این است که ابن تیمیه ی در منهاج السنه در جواب علامه حلی که می‌گوید: علی بن ابی طالب خیلی از اخبار آینده را خبر داده و به وقوع پیوسته است، می‌گوید: «اما اخبار از آینده: وفی أتباع أبی بکر وعمر وعثمان من یخبر بأضعاف ذلک؛ تابعین ابوبکر و عمر و عثمان چند برابر علی بن ابی طالب، از غیب خبرداده اند.» (منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵)

خوب است علمای شما خودشان به خلیفه دوم شما غیب نسبت داده اند گویا توجه نداشته اید! جناب خلیفه دوم در مدینه بالای منبر خطبه می‌خواند ناگهان برگشت گفت: «یا ساریة الجبل» ساری اسم فرماندهی بود که در جنگ نهاوند بوده است ، مردم تعجب کردند که چه شد که ناگهان گفت: یا ساریة الجبل. بعد از چند مدتی که سپاه اسلام برگشت به مدینه، آقای ساریة آمد گفت ما در مصاف لشکر ایران قرار گرفته بودیم، صدای عمر بن خطاب در فضا پیچید که گفت: «یا ساریة الجبل» ساریة بروید در کوه پناه بگیرید و ما رفتیم سنگرگرفتیم و پیروز شدیم. (مجموع الفتاوى، ج۱۱، ص۲۷۸ ؛ الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج۱، ص۲۹۳ ؛ تاریخ الإسلام، ج۳، ص۲۴۹)

حذیفة یمانی نقل می‌کند می‌گوید: «أخبرنی رسول اللَّهِ بِمَا هو کَائِنٌ إلى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ؛ به ما خبر داد پیامبر تمام اتفاقاتی را که تا قیامت اتفاق می‌افتد.» (صحیح مسلم، ج۴، ص۲۸۹۱)

آیا حذیفه را مؤمن می‌دایند یا کافر؟

اولا:ً پیامبر از کجا می‌دانست؟ و ثانیاً: آقای حذیفة از پیامبر تمام اخبار را تا قیام قیامت گرفته است. آیا این خبر دادن های پیامبر موافق قرآن است یا ضد قرآن؟ اگر ضد قرآن است پس در صحیح مسلم شما چکار می‌کند؟

یا در روایتی دیگر در صحیح مسلم جناب عمرو بن اخطب نقل می‌کند که پیامبر اکرم نماز صبح را با ما خواندند و بالای منبر رفتند شروع کردند به خطبه خواندن و تا ظهر پیامبر با ما حرف زد: «ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَنَا حتى حَضَرَتْ الْعَصْرُ ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَنَا حتى غَرَبَتْ الشَّمْسُ.

می‌گوید: بین نماز صبح تا ظهر و بین نماز ظهر تا عصر و بین نماز عصر تا غروب پیامبر یک روز تمام برای صحابه سخنرانی کرده است. موضوع سخنرانی چه بوده است؟ این صحیح مسلم است.

فَأَخْبَرَنَا بِمَا کان. وَبِمَا هو کَائِنٌ. فَأَعْلَمُنَا أَحْفَظُنَا ؛ از تمام گذشته‌ها خبر داد. هر چه در آینده می‌خواهد اتفاق بیفتد به ما خبرداد. آنهایی‌که اهل علم و استعداد بودند، گرفتند و آنهایی که استعدادشان ضعیف بود کم گرفتند و آنهایی که اصلاً استعداد نداشتند هیچ چیز یاد نگرفتند.» (صحیح مسلم، ج۴، ص۲۸۹۱)

شما برای این روایات چه جوابی دارید؟ سخن علما و صحابه را چگونه تفسیر می کنید؟

خوب است تفسیر علمای خود را ذیل آیات مربوط به علم غیب می دیدید:

۱. آلوسى می گوید: «لعل الحق أنّ عِلْم الغیب المنفی عن غیره جلّ وعلا هو ما کان للشخص بذاته أی بلا واسطة فی ثبوته له وما وقع للخواص لیس من هذا العلم المنفی فی شیء وانّما هو من الواجب عزّ وجلّ إفاضة منه علیهم بوجه من الوجوه فلا یقال (انّهم علموا الغیب بذلک المعنى فإنه کفر)، بل یقال: انّهم أظهروا واطلعوا على الغیب؛ حق این است که علم غیب که از غیر خداوند عزوجل نفى شده، علمى است که براى ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد. و اما آنچه را که براى بعضى از خواص به وقوع پیوسته از این سنخ نیست بلکه جزء عنایات وافاضات الهى است که خداوند آنرا بر عده اى از بندگان خود افاضه کند.» (روح المعانی ۲: ۱۱.)

۲ ـ نووى می گوید: «لا یعلم ذلک إستقلالا إلاّ بإعلام اللّه لهم؛ علم غیب به نحو استقلال حاصل نمى شود. مگر به عنایت خداوند و افاضه او»

۳ ـ ابن حجر: «إعلام الله تعالى للأنبیاء والأولیاء ببعض الغیوب ممکن لا یستلزم محالا بوجه وانکار وقوعه عناد، لأنّهم علموا بإعلام الله واطلاعه لهم؛ اینکه خداوند، انبیا و اولیاء را به پاره اى از علم غیب آگاه و مطلع مى کند امرى است ممکن و هرگز مستلزم محال نمى شود، و انکار آن، عناد و مکابره است.» (الفتاوى الحدیثیة: ۲۲۳.)

چون سخن به درازا می کشد لطفاً برای توضیحات بیشتر و یافتن جواب سوالات دیگر خود به مقالات ذیل مراجعه نمایید:


گفتید چرا مردم و بنی هاشم با علی همراه نشدند در مقالات زیر جواب را بیابید:


خیال کردید همه با ابوبکر همراه شده اند و تنها علی بوده که بیعت نکرده مقاله ذیل را در این رابطه بخوانید:

«صحابه‌ای که مشروعیت خلافت ابوبکر را قبول نداشتند»

درد مورد روایات شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تشکیک و رد نمودید در این مورد این مقاله را بخوانید:

«اسناد هجوم به خانه وحی و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها»

ابن ابی الحدید را سنی ندانستید در این مورد هم مقاله زیر را بخوانید:

«آیا ابن ابی الحدید ، شیعه بوده است یا سنی معتزلی؟»

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

(۱)
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت