درباره ما

چرا نام امامان دوازده‌گانه در قرآن مجید نیامده است؟ چرا ایمان به امامت را از اصول دین میدانید؟ آیه‌ای وجود دارد که بگوید مسلمانان ۱۲ امام خواهند داشت؟
کد سؤال: ۴۰۴۵۹امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امامت خاصه در قرآن »نام امام علی (ع) در قرآن
امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امامت خاصه در قرآن »نام ائمه در قرآن
تعداد بازدید: ۵۹
چرا نام امامان دوازده‌گانه در قرآن مجید نیامده است؟ چرا ایمان به امامت را از اصول دین میدانید؟ آیه‌ای وجود دارد که بگوید مسلمانان ۱۲ امام خواهند داشت؟

باسلام
دوست گرامی
کلیات امامت در قرآن آمده است در سوره نساء :آیه ۵۹ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏
در «ینابیع المودّة» آمده شخصى از امام علىّ بن ابى‏طالب علیه السلام سؤال کرد: کمترین چیزى که انسان را از خطّ صحیح خارج مى‏کند و او را جزء گمراهان قرار مى‏دهد چیست؟ حضرت فرمودند: این که حجّت الهى را فراموش کند و از او اطاعت ننماید، هر کس از حجّت الهى اطاعت نکند گمراه است. آن شخص دوباره پرسید: توضیح بیشترى بدهید، این حجّت الهى که اشاره کردید کیست؟ حضرت فرمود: همان کس که در آیه ۵۹ سوره نساء، به عنوان اولوا الامر از او یاد شده است. سؤال کننده براى بار سوم پرسید: اولوا الامر چه کسى است؟ لطفاً روشنتر بیان کنید. امام در پاسخ فرمودند: همان کسى است که پیامبر بارها درباره‏اش فرمود:
إِنّی تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلّوا بَعْدِی إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما کِتابَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَعِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتی‏».
من در بین شما دو چیز را بجا می گذارم که اگر به آن دو تمسک کنید هر گز گمراه نخواهید شد کتاب خدا و خاندان و اهل بیتم
در ثانی در قرآن نام افراد زیادی با توصیف فقط آمده (که برخی پیامبر بوده اند) مانند:
«قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب...»‏ سوره نمل، آیه ۴۰
کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت گفت...
«وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمی‏ مَثْواهُ...» (یوسف/ ۲۱)
و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [= عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار...
«أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیی‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» (البقرة/ ۲۵۹)
یا همانند کسى که از کنار یک آبادى (ویران شده) عبور کرد...
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوین‏» (الأعراف/ ۱۷۵)
و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما» (کهف/۶۵)
«قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ ...» (یوسف/ ۱۰) و (الصافات : ۵۱) و (کهف/۱۹)
«لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ» (قلم/۴۸)
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ فی‏ رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ» (البقرة : ۲۵۸)
و...
در مورد اهلبیت علیهم السلام هم از این روش استفاده شده است و به جای علی علیه السلام فرموده:
«الَّذِینَ آَمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده/۵۵)
کسی که نماز می خواند و در حال رکوع زکات می دهد.
بنابر تصریح بسیاری از علمای اهل سنت ، این آیه درباره امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده است چنانکه قاضی عضد الدین ایجی ، متوفای ۷۵۶ و برخی دیگر از علمای اهل سنت در این باره می‌گویند:
« وأجمع أئمّة التفسیر أنّ المراد علی»
پیشوایان و بزرگان در تفسیر قرآن، اتفاق و اجماع دارند که مراد علی ( علیه السلام ) است .
المواقف فی علم الکلام ، ص ۴۰۵
علامه تفتازانی و علاء الدین علی بن محمد حنفی ، معروف به قوشجی و آلوسی هم چنین تعبیری دارند.
شرح المقاصد فی علم الکلام ، ج ۵ ، ص۲۷۰
شرح تجرید الاعتقاد ، ص ۳۶۸
روح المعانی ، ج ۶ ، ص۱۶۸ .
اما این شیوه، حکمت‏های متعددی دارد ؛ که برخی از آنها به اختصار بیان می شود.
الف) انگشت گذاردن روی اشخاص به طور اساسی چندان نقشی در روشنگری ندارد ؛ بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه می‏کشاند و البته این مانع آن نیست که در موارد لزوم افراد نیز معرفی شوند ؛ ولی اساسا معرفی شخصیت معرفی الگوهاست و در نتیجه جامعه را به جای گرایشات متعصب آمیز جاهلانه به سمت تعقل و ژرف اندیشی و توجه به ملاکها و فضایل و امتیازات واقعی سوق می‏دهد.
ب) معرفی شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص در مواردی موجب دافعه می‏شود. این روش بویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوقرار گرفته باشد ؛ یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. و این مساله دقیقا در موردامیرالمومنین(ع) و اهلبیت(ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگیهای جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تا در پرتو جامعه شناسی آن زمان و روانشناسی اجتماعی خاص آن جامعه، بتوانیم به درک صحیحی از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثنای اندکی از مومنان برجسته اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند ؛ و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواریهای زیادی آن حضرت را مطرح می‏ساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبرو می‏شدند دلایل این امر متعدد است از جمله:
الف) بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضین اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر علی (علیه‏السلام) را دیده واز همان جا کینه وی رابه دل گرفته بودند ؛ چنانکه حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکی از علل رویگردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند.
ب)تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و ... را در امور سیاسی دخیل می‏دانستند ؛ لذا به خاطر جوان بودن حضرت علی(ع) وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمی‏دانستند.
ج) این تفکرخطرناک در سطح جامعه رایج بود و توسط کسانی تبلیغ می‏شد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود رابرای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیرمی‏کردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر پس از معرفی امیرالمومنین (علیه السلام) یکی از حاضران صدا زد « خدایا! به ما گفت که از سوی خدا آمده وکتاب الهی آورده‏ و ما پذیرفتیم و اکنون می‏خواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد اگر او راست می‏گوید سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!! »
(تفسیرنورالثقلین، ج۲، ص۱۵۱)
اکنون این سوال پدید می‏آید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟
شما مگر سنت را قبول ندارید مگر خداوند نمی فرماید:
«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (حشر/ ۷)
آنچه پیامبر براى شما مى‏آورد بگیرید و آنچه شما را از آن نهى مى‏کند خوددارى نمایید!
چه جایگاهی برای سخن رسول الله قائلید؟ رسول الله صلی الله علیه و آله طی روایاتی، تعداد امامان را «دوازده نفر» معرفی می کند:
«یکون بعدی اثنا عشرا امیراً کلهم من قریش»
صحیح مسلم ج۳،ص ۱۴۵۳ باب الناس تبع لقریش ازکتاب الامارة، وط. تحقیق محمّد فؤاد عبدالباقی ح۱۸۲۱، ص۱۴۵۳، هم چنین صحیح بخارى ۴ / ۱۶۵، کتاب الاحکام. وسنن ترمذى، باب ماجاء فى الخلفاء من ابواب الفتن ۶ / ۶۶ ـ ۶۷ و سنن ابى داود ۴ / ۱۰۶ و مسندالطیالسى ح۷۶۷، ۱۲۷۸، ومسند احمد ۵ / ۸۶ ـ ۹۰ و۹۳ ـ ۱۰۱و۱۰۶ ـ ۱۰۸، و کنزالعمّال ۱۳ / ۲۶ ـ ۲۷، وحلیة ابى نعیم ۴ / ۳۳۳.
یا «اثنا عشر کعدد نقباء بنی اسرائیل»
میثمی، مجمع الزوائد، (بیروت، دارالکتب العربی) ج۵، ص ۱۹۰
و در برخی روایات، علاوه بر تعداد ائمه اطهار (علیهم السلام)‌ به نام آنها نیز تصریح شده است، که در منابع فریقین بیان شده: مثلا پیامبر اسلام در جواب نعثل یهودی که از اوصیای حضرت سئوال کرد فرمودند:
همانا وصی و خلیفه بعد از من حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) و بعد از او دو فرزندش امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) و بعد از آنها نُه امام دیگر از صلب حسین هستند.
نعثل گوید ‌ای محمد (صلی الله علیه وآله) نام آن نُه نفر را برایم بگو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم نام تک تک آنها را بیان می کند.
خوارزمی، مقتل الحسین (قم، مکتبه المفید) ج۱، ص ۱۴۶ و ر.ک: جوینی فرائد السمطین (بیروت، مؤسسه المحمودی) ج۲، ص ۱۳۴
همچنین از جابر بن‌ عبدالله انصاری نقل شده است که وقتی خدای عزوجل آیه شریفه‌:
«یَأیّها الذین ءامنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُولی الأمر منکم‌...»
را بر پیامبر گرامیش محمّد صلی الله علیه و آله نازل کرد، به آن حضرت گفتم‌: یا رسول‌الله! خدا و رسولش را شناختیم‌، اولی‌الامر که خداوند اطاعت آنان را در ادامة اطاعت تو قرار داده کیست‌؟
فرمود: ای جابر! آنان جانشینان من‌اند و امامان مسلمانان بعد از من که اولشان علی‌بن‌ابی‌طالب و سپس حسن و آن‌گاه حسین و بعد از او علی‌بن‌الحسین و سپس محمدبن‌علی است که در تورات معروف به باقر است‌، و تو به زودی او را درک خواهی کرد. چون او را دیدار کردی از طرف من سلامش برسان‌. و سپس صادق جعفربن‌محمّد آن‌گاه موسی بن جعفر و پس از علی بن موسی و پس از او محمد بن علی التقی و پس از علی بن محمد النقی و آن‌گاه حسن‌بن‌علی و... آخرین امام همنام من است‌، که هم‌، نامش نام من (محمّد) و هم‌، کنیه‌اش کنیة من (ابوالقاسم‌) است‌. او حجت خدا بر روی زمین و بقیة‌الله و یادگار الهی در بین بندگان خدا و پسر حسن‌بن‌علی است‌
ینابیع‌المودّه‌، سلیمان بن‌القندوزی الحنفی‌، ج ۱، ص ۳۴۱ ـ ۳۵۱، دارالاسوة‌ للطباعة و النشر
مگر در مورد انبیاء ع توجه نکرده اید که خداوند در قرآن از برخی انبیا علیهم السلام یاد کرده ولی نامی از آنها نبرده است ؛ عبارتند از:
۱. اشموئیل
[i] علیه السلام: « وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُهُم» (بقره/ ۲۴۷)
۲. یوشع علیه السلام: «وَ اِذْ قالَ مُوْسى لِفَتهُ» (کهف/۶۰)
۳. ارمیا علیه السلام: « اَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْیة» ( بقره/ ۲۵۹)
۴. خضر علیه السلام: «عبداً مّن عبادنا» (کهف/ ۶۵)
بقیه انبیاء علیهم السلام نه نام آنها آمده است و نه یادی از آنها شده است ولی این دلیل رد آنها نمی شود بدلیل ای آیه که بطور کلی بر وجود آنها تاکید کرده است:
«وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْک» (غافر/ ۷۸)
پیش از تو رسولانی فرستادیم که سرگذشت گروهی را برای تو ذکر کردیم و سرگذشت گروهی را ناگفته گذاشتیم.
مگر ذکر نکردن مسأله ای دلیل رد آن می شود؟
اگر قرار باشد ملاک ما در رد یا اثبات چیزی، ذکر یا عدم ذکر آن در قرآن باشد، باید بسیاری از معتقدات مسلم و قطعی میان تمام مسلمانان را کنار بگذاریم. و خود قرآن هم با این ملاک موافق نیست و ما را به کلام و عمل رسول الله ارجاع داده است.
ما معتقد هستیم که حتی اگر نام ائمه علیهم السلام هم در قرآن می‌آمد ، پیروان سقیفه حاضر نبودند که بپذیرند ؛ چنانچه خلفای ‏سه گانه در بسیاری از احکام و مسائل بر خلاف صریح قرآن عمل کردند و حکم آنرا نپذیرفتند همانند:
الف) متعه: مگر در باره متعه در قرآن آیه صریح نداریم که فرموده:
«فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً » (نساء/۲۴)
و زنانى را که متعه کرده اید ، مَهرشان را به عنوان فریضه اى به آنان بدهید.
قرطبی می‌گوید:
«وقال الجمهور المراد نکاح المتعة الذی کان فی صدر الإسلام»
مراد از این « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ » نکاح متعه است که در صدر اسلام رایج بوده.
تفسیر قرطبی ، ج۵ ، ص۱۲۰ و فتح القدیر ، ج۱ ، ص۴۴۹ و تفسیر طبری ، ج۵ ، ص۱۸
در صحیح بخاری آمده است:
« نزلت آیة المتعة فی کتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلى الله علیه وسلم ولم ینزل قرآن یحرمه ولم ینه عنها حتى مات قال رجل برأیه ما شاء قال محمد یقال إنه عمر»
آیه متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل می‌کردیم و آیه هم بر حرمت‌ آن نازل نگردید و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نکرد ، مردی با رأی و میل خودش هر چه که دلش خواست گفت . و این شخص عمر بن الخطاب بود.
صحیح البخاری ، ج ۵ ، ص ۱۵۸
در مورد موضوع متعه به منابع زیر مراجعه کنید: صحیح مسلم ، ج۴ ، ص۱۳۱ و ص۵۹ ، الإیضاح ، الفضل بن شاذان الأزدی ، ص ۴۴۳ و مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج ۱ ، ص ۵۲ و ج ۳ ، ص ۳۲۵ و السنن الکبرى ، البیهقی ، ج ۷ ، ص ۲۰۶ و معرفة السنن والآثار ، البیهقی ، ج ۵ ، ص ۳۴۵ و الاستذکار ، ابن عبد البر ، ج ۴ ، ص ۹۵ و أحکام القرآن ، الجصاص ، ج ۱ ، ص ۳۳۸ و أحکام القرآن ، الجصاص ، ج ۲ ، ص ۱۹۱ و تفسیر الرازی ، الرازی ، ج ۵ ، ص ۱۶۷ و تذکرة الحفاظ ، الذهبی ، ج ۱ ، ص ۳۶۶ و میزان الاعتدال ، الذهبی ، ج ۳ ، ص ۵۵۲ و...
اگر نام امام علی علیه السلام هم در قرآن آمده بود، بعید نبود بگویند: « ان الله تبارک و تعالی قد عین علیاً للإمامة ولکن عمر عزله!»
ب) ارث: خلیفه اول با آوردن حدیثی که تنها خود شاهد صدور آن از پیامبر اکرم (ص) بود ؛ ارث بردن از پیامبران را انکار و فدک را از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ‏پس گرفت، بر خلاف آیات ‏شریفه:
«و َوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ» ( نمل/۱۶)
«فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا ، یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ و َاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» (مریم/ ۵ و ۶)
ج) حج تمتع: خلیفه دوم آیه ی
« فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ» (بقره/ ۱۹۲)
را منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا بدان عمل ننمایند.
د) ماینطق عن الهوی: قرآن کریم در باره ی پیامبر(ص) می فرماید :
«وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى ،عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» ( نجم/۳)
ولی ‏وقتی پیامبر(ص) قلم و دوات برای نوشتن خواست تا بدان وسیله جلوی ضلالت امت را بگیرد،
« هَلُمُّوا أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
( قلم و دوات و کاغذى) بیاورید تا نامه‏اى براى شما بنویسم که به برکت آن بعد از آن هرگز گمراه نشوید.
«فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتابُ اللَّهِ»
بعضى از حاضران گفتند:« بیمارى بر پیامبر صلى الله علیه و آله غلبه کرده( و العیاذ باللَّه هذیان مى‏گوید) و نزد ما قرآن است و قرآن براى ما کافى است»
در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضى مى‏گفتند:« بیاورید تا حضرت بنویسد و هرگز گمراه نشوید!» و بعضى غیر از آن را مى‏گفتند؛ هنگامى که سر و صدا و غوغا و اختلاف فزونى گرفت، رسول خدا صلى الله علیه و آله( با ناراحتى شدید) فرمود:« برخیزید و از نزد من بروید این حدیث به طرق مختلف و با تعبیرات گوناگون در همان صحیح بخارى نقل شده است.
(صحیح بخارى، جلد ششم، باب مرض النّبى صلى الله علیه و آله و وفاته، صفحه ۱۲، چاپ دارالجیل بیروت.)
ه) عثمان و اصرار در حذف «واو» از قرآن: خداوند در آیه ۳۴ سوره توبه می‌فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ»
«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را بباطل مى‏خورند، و (آنان را) از راه خدا بازمى‏دارند و کسانى که طلا و نقره را ذخیره مى‏سازند، و در راه خدا انفاق نمى‏کنند، به مجازات دردناکى بشارت ده!»
عثمان چون خودش زراندوز بود، اهل انفاق در راه خدا نبود، طبق قرآن مستحق عذاب بود، لذا برای اینکه مشمول آیه نباشد سعی داشت واو را حذف کند که اگر واو حذف می‌شد در حقیقت یک گروه می‌شد، یعنی همان روحانیون اهل کتابی که طلا ونقره پس انداز می‌کنند مستحق مجازات بودند، و اگر مسلمانی زراندوزی می‌کرد و انفاق نداشت، مشمول آیه نمی‌شد. ابوذر (رحمة الله علیة) به شدت مخالف زراندوزی عثمان وحذف واو از جانب او بود ؛ به همین دلیل تبعید شد.
شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید ج ۳ ص ۵۴.
البته عثمان هم با آنکه تلاش زیادی کرد ؛ موفق به چنین کاری نشد.
درالمنثور سیوطی ج ۳ ص ۲۳۲.
و) تخلفهای معاویه: معاویه بمانند غاصبان قبلیش، بلکه شدیدتر در پی مخالفت با صریح قرآن بود، نماز جمعه در چهارشنبه خواندش که مَثَل معروفی است، ربا خواری، شراب خواری، ترک حدود الهی، إعلان ولایتعهدی یزید، بدعت ازدواج با دو خواهر و مواردی از این قبیل، فراوان در پرونده او وجود دارد.
برای اطلاعات بیشتر به جلد ۱۱ الغدیر مراجعه نمائید(آیه نماز جمعه، سوره جمعه، آیه۹« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّه‏ » ؛ آیه حرمت ربا، سوره بقره، آیه ۲۷۵« أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا » ؛ آیه حرمت شراب، سوره مائده، آیه۹۰«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» ؛حرمت ازدواج بادوخواهر(هم زمان)، سوره نساء،آیه ۲۳« حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ...أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ..)
در مورد طالوت هم خداوند می فرماید: فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ
آنهایی که با طالوت رفتند و جنگیدند تعداد اندکی از همه بنی اسرائیل بودند.
در مورد احتمال قصد جانی برای حضرت امیر علیهم السلام هم منظور بعد از رسول الله ص است که می توانید به تاریخ مراجعه کنید و نوع رفتار با ایشان را با آنکه نام ایشان نیامده بود و فقط در احادیث تصریح شده بود ببینید.که آنها حتی قصد جان رسول الله را هم کرده اند!
اما در پایان چند سؤال از شما داریم و منتظر جوابتان می مانیم
۱. چرا با آنکه اهل کتاب، پیامبر خود را که در آینده می آید و به گفته شما هم نام و هم توصیف او در کتب آنها آمده بوده قبول نکردند که هیچ بلکه بسیار لجوجتر و سرسخت تر از کفار ظاهر شدند. و فقط تعداد بسیار اندکی ایمان آوردند؟
۲. چرا نام خلفای شما در قرآن نیامده است؟
آیا حتی اشاره ای هم به آنها شده است؟
ادبیات خشن شما در این متن حاکی از تعصب و بی منطقی شما بود امیدواریم در آن تجدید نظر کنید.
بزودی مقاله کاملی در این مورد روی سایت قرار داده خواهد شد.
السلام علی من اتبع الهدی
گروه پاسخ به شبهات
(۱)
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت