درباره ما

آیا حضرت علی در نامه ۶ نهج البلاغه روش انتخاب خلفاء را تأیید کرده است؟ اگر علی خلیفه خدا بود چرا میل به خلافت نداشت؟ طبق روایات شیعه چرا علی با ابوبکر و عمر بیعت کرد؟ آیا خدا در آیه ۴۰ و ۴۱ سوره حج می‌گوید اگر قدرت به مهاجرین دهیم به درستی عمل می‌کنند؟ آیا علی در خطبة ۱۴۷ نهج البلاغه حق را با اکثریت مسلمانان دانسته است؟ با توجه به روایات شیعه حضرت علی پشت سر خلفا نماز میخواند؟ چرا از ۱۲ امام در قرآن نام و وصفی نیست؟
کد سؤال: ۴۰۱۸۵نهج البلاغه
امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امام علی (ع) و خلفاء »اقتدای حضرت به خلفا در نماز جماعت و جنگ ها
امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امامت خاصه در قرآن »نام ائمه در قرآن
چند سؤالی
عمومی »بررسی روایات
عدالت صحابه
امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امام علی (ع) و خلفاء
امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امام علی (ع)
تعداد بازدید: ۵۴
آیا حضرت علی در نامه ۶ نهج البلاغه روش انتخاب خلفاء را تأیید کرده است؟ اگر علی خلیفه خدا بود چرا میل به خلافت نداشت؟ طبق روایات شیعه چرا علی با ابوبکر و عمر بیعت کرد؟ آیا خدا در آیه ۴۰ و ۴۱ سوره حج می‌گوید اگر قدرت به مهاجرین دهیم به درستی عمل می‌کنند؟ آیا علی در خطبة ۱۴۷ نهج البلاغه حق را با اکثریت مسلمانان دانسته است؟ با توجه به روایات شیعه حضرت علی پشت سر خلفا نماز میخواند؟ چرا از ۱۲ امام در قرآن نام و وصفی نیست؟

جناب طه بهنام ! خوشحالم که خیلی زود چهره دوم شما برای ما آشکار شد . البته ما هیچ تردیدی نداشتیم که شما از اهل تسنن هستید . امیدواریم که این ارتباط هرچه بیشتر ادامه پیدا کند
قبل از شما نیز دوستان دیگری همین شبهات و سؤالات را برای ما کپی پیست کرده بودند که ما به تمامی آن‌ها پاسخ داده‌ایم ، اگر کمی به خودتان زحمت می‌دادید و صفحات سایت را ورق می‌زدید ، به جواب سؤالات خودتان می‌رسیدید .
گفته‌اید که : "و تشخیص اینکه کدام دین و عقیده بهتر و پسندیده تر است با خداوند است نه با من و شما " خداوند با ارسال پیامبران خود ، صراط مستقیم خود را به همه مردم نشان داده و از طرف دیگر ابزار تشخیص را نیز به همه انسان‌ها داده است . این وظیفه هر انسانی است که راه را از چاه با همان معیارهای که خداوند مشخص کرده است ، تشخیص داده و صراط مستقیم الهی را در پیش گیرد . بلی این خداوند است که در نهایت حکم می‌کند که کدام راه درست بوده است ؛ اما در آن زمان ، انسان‌ها حق انتخاب ندارند و باید به خاطر راهی که انتخاب کرده‌اند ، به خداوند جواب پس دهند .
نشان دادن صراط مستقیم با خداوند است ؛ اما انتخاب راه از چاه وظیفه من و شما است .اما بحث چشم داشتن خداوند : ما نگفته‌ایم که نعوذ بالله خداوند ما را نمی‌بیند ؛ اما این ثابت نمی‌کند که خداوند چشمی همانند چشمان سنی‌ها داشته باشد !!! روایاتی که در کتاب‌های اهل سنت وجود دارد ، ثابت می‌کند که خداوند چشمانی همچون چشمان انسان ها دارد . برای اطلاع بیشتر به این آدرس مراجعه بفرمایید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=۱۰۱
اما بحث نامه ششم نهج البلاغه امیر المؤمنین علیه السلام به معاویه . ما پیش از این به صورت مفصل تک تک جملات این نامه را بررسی کرده‌ایم ، لطفاً به آدرس ذیل مراجعه بفرمایید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=۷۰۰
اما آیه «وأمرهم شوری بینهم» :
اولاً خداوند در این آیه دستور می‌دهد که در کارهای خودتان با یکدگر مشورت کنید ؛ اما این مطلب ثابت شده است که امامت امری است الهی و مردم حق اظهار نظر در باره آن را ندارند . اگر لازم بود ،‌ می‌توانیم در این باره بیشتر بحث کنیم .
ثانیاً : اگر برای انتخاب خلیفه باید با مردم مشورت می‌شد ، چرا با امیر المؤمنین ، بنی هاشم ، زبیر و تمامی طرفدارانش و نیز با انصار مشورت نشد و ابوبکر در حالی خلیفه شد که افراد فوق با وی مخالف بودند ؟
محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن به نقل عمر می‌نویسد :
حین تَوَفَّى الله نَبِیَّهُ صلى الله علیه وسلم أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا
صحیح البخاری ج ۶ ص ۲۵۰۵ ، ح۶۴۴۲ ، ناشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷ ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .
زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه [وآله وسلم] ) از دنیا رفت ، انصار با ما مخالفت کردند و همگی در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و نیز علی (علیه السلام) و زبیر و تمامی کسانی که با آن‌ها بودند ، مخالف ما بودند .
بنابراین در انتخاب ابوبکر ، نه نصی از جانب خدا و رسول وجود دارد و نه در انتخاب او با مردم مشورت شده است ؛‌ از این رو خلافت وی نامشروع بوده است .
در انتخاب عمر نیز با هیچ کسی مشورت نشد ؛ بلکه تمامی مردم ؛ از جمله امیر المؤمنین علیه السلام با انتخاب وی مخالف بود ؛ بنابراین انتخاب عمر نیز کاملاً مستبدانه و نامشروع بوده است . برای اطلاع بیشتر در این باره به آدرس ذیل مراجعه بفرمایید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=۱۴۷۵
گفته‌اید که : " اگر علی(ع) از سوی خدا انتخاب شده بود چرا با ابوبکر(رضی)و عمر(رضی) بیعت کرد؟ چنانچه در کتب شیعة امامیه بدان تصریح شده است؟ "
ما این مطلب را نیز به صورت مفصل بررسی کرده‌ایم ، لطفاً به آدرس ذیل مراجعه بفرمایید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=۴۳۸
اما آیه «والسابقون الأولون» : شما بعد از این آیه گفته‌اید : "چنانکه ملاحظه میشود در این آیة کریمه صریحاً به پیشی گیرندگان مهاجر و انصار وعدة بهشت داده است "
در جواب می‌گوییم : اولاً : خداوند در آیات فراوانی به تمامی مؤمنین وعده بهشت داده و اختصاص به «سابقون الأولون» ندارد ؛ چنانچه در آیه ۷۲ سوره توبه می فرماید :
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏ .
خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایى از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و مسکن‏هاى پاکیزه‏اى در بهشتهاى جاودان (نصیب آنها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اینها) برتر است و پیروزى بزرگ، همین است!
اما احدی نگفته است که این وعده خداوند سبب عصمت مؤمنین می‌شود و آن‌ها را از خطا و لغزش بازمی‌دارد ؛ از این رو ، این وعده هرگز نمی‌تواند به صورت مطلق باشد ؛ بلکه خوشنودی خداوند از آن‌ها و در نتیجه رفتن به بهشت مقید شده به ایمان و انجام عمل صالح . این مطلب به خوبی از سیاق آیه استفاده می‌شود ؛ زیرا آیات قبل و بعد آن در مذمت منافقین وارد شده و آن‌ها را به خاطر اعمال زشت شان مذمت کرده است .
به عبارت دیگر : منظور خداوند این نیست که هر کسی جزء سابقون الأولون بودند ؛ حتی اگر ایمان به خدا هم نداشته باشند و هیچ عمل صالح نیز انجام نداده باشد ، فقط به همین دلیل که جزء سابقون الأولون بوده‌اند ، خدا از آن‌ها برای همیشه راضى است، و هیچ گاه از آن‌ها خشمگین نمى‏شود هر چند که زشت ترین اعمال را انجام داده باشند .
ثانیاً : اگر رضایت خداوند از آن‌ها مقید به عمل صالح نباشد و آن‌ها بدون قید و شرط ( چه بعدها عمل صالح انجام دهند و چه کارهای زشتی مرتکب شوند ) به بهشت بروند ، آیات بسیاری از قرآن کریم تکذیب خواهد شد ؛ از جمله خداوند در آیه ۷ و ۸ سوره زلزله می‌فرماید :
وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‏ .
هر کس هموزن ذرّه‏اى کار بد کرده آن را مى‏بیند !
اگر ادعای اهل سنت پذیرفته شود ، باید بگوییم که تمام مردم ،‌ نتیجه اعمال بد خود را خواهند دید ، مگر آن‌هایی که با پیامبر هجرت کرده‌اند که اعمال بدن آن‌ها حساب نشده و رضایت خداوند از آن دائمی است !
علاوه بر این اگر رضایت خداوند در این آیه مطلق باشد ، باید تمامی آیات قرآن را که راجع به وعده و عید و جزا و پاداش نازل شده است ، تخصیص بزنیم . یعنی از هر کسی گناهی سر بزند ، مجازات خواهند شد ؛ مگر سابقون الأولون که آن‌ها حتی اگر مرتد و یا منافق نیز بشوند‌ ، مجازات نخواهند شد و قبول این مطلب مساوی با لغویت شریعت و فرمان‌های خداوند که بعد از نزول آیه به سابقون الأولون داده است ؛ زیرا ثابت می‌شود آن‌ها چه به شریعت اسلام پایبند باشد و چه نباشند ، خداوند آن‌ها را به بهشت خواهد برد .
اگر منظور آیه این باشد که کسانی که جزء سابقون الأولون بوده‌اند ، هیچگاه گناه نکردند و لغزشی از آن‌ها صورت نگرفت و معصوم از دنیا رفتند ، با اعتقادات اهل سنت نمی‌سازد و انکار بدیهیات خواهد بود
و اگر بگوییم که منظور خداوند آن است که آن ها گناه کردند ، ظلم کردند ، مرتکب فسق و فجور شدند ؛ اما در عین حال باز هم خدا از آنها راضى است و آن‌ها را به بهشت خواهد برد ، با بسیاری دیگر از آیات قرآن کریم در تضاد خواهد بود ؛ زیرا خداوند در آیه ۹۶ توبه می‌فرماید :
فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقین‏ .
خداوند (هرگز) از جمعیّت فاسقان راضى نخواهد شد !
و نیز در آیه ۵۷ و ۱۴۰ سوره آل عمران می فرماید :
وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمین‏ .
خداوند، ستمکاران را دوست نمى‏دارد .
اگر ادعای اهل سنت را بپذیریم ، باید بگوییم که خداوند از فاسقین و ظالمین راضی نیست ؛ مگر از آن‌هایی که با پیامبر هجرت کردند که خداوند از آن‌ها برای همیشه از آن‌ها راضی است و فسق و فجور آن‌ها هیچ تأثیری در رضایت خداوند نخواهد داشت !!
ثالثاً : در میان همین سابقون الأولون کسانی بودند که خداوند در قرآن کریم آن‌ها را منافق و «فی قلوبهم مرض» معرفی کرده است ؛ چنانچه در آیه ۳۱ سوره مدثر می‌فرماید :
وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَْبَ النَّارِ إِلَّا مَلَئکَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتهَُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ وَ یَزْدَادَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِیمَانًا وَ لَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فىِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْکَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَِاذَا مَثَلًا .
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم، و تعداد آنها را جز براى آزمایش کافران معیّن نکردیم تا اهل کتاب [یهود و نصارى‏] یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید، و اهل کتاب و مؤمنان (در حقّانیّت این کتاب آسمانى) تردید به خود راه ندهند، و بیماردلان و کافران بگویند: «خدا از این توصیف چه منظورى دارد؟!»
به اتفاق مفسرین سوره مدثر و خصوصاً این آیه در مکه نازل شده و مراد از «فی قلوبهم مرض» نیز منافقین هستند . و همین منافقین بودند که به همراه دیگر مؤمنان و رسول خدا به مدینه هجرت کردند .
بنابراین چگونه می‌تواند خداوند از تمامی کسانی که با پیامبر هجرت کردند ، به صورت دائمی رضایت داشته باشد .
رابعاً : کسانی در میان همین سابقون الأولون بوده‌اند که به اتفاق شیعه و سنی ، مورد غضب خداوند و در آتش جهنم خواهند بود . کسانی همچون ابوالغادیه ، قاتل عمار یاسر . ابن تیمیه حرانی در باره او می‌نویسد :
کان مع معاویة بعض السابقین الأولین وإن قاتل عمار بن یاسر هو أبو الغادیة وکان ممن بایع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذکر ذلک ابن حزم وغیره .
منهاج السنة ، ج۶ ، ص۳۳۳ .
به همراه معاویه کسانی از سابقین الأولین (مهاجران نخستین) بودند . و قاتل عمار بن یاسر ، ابو الغادیه است و او کسی است که با پیامبر در بیعت شجره ، بیعت کرده و آن‌ها از سابقین الأولین هستند . این مطلب را ابن حزم و دیگران نقل کرده‌اند .
در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم در باره وی و گروهش فرموده :
وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ ، یَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَیَدْعُونَهُ إِلَى النَّار .
صحیح البخاری ، ج۱ ، ص ۱۱۵ ، کتاب الصلاة، ب ۶۳ ، باب التَّعَاوُنِ فِی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ ، ح ۴۴۷ و صحیح البخاری ، ج۲ ، ص۲۰۷ ، کتاب الجهاد والسیر، ب ۱۷ ، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ ، فِی السَّبِیلِ ، ۲۸۱۲ .
عمار را گروه نابکار می‌کشند ؛ در حالی که عمار آن‌ها را به سوی بهشت و آن‌ها عمار را به سوی آتش دعوت می‌کنند .
جالب این است که خود ابو الغادیه ، قاتل عمار ، نقل کرده است که کشنده عمار در آتش است .
ذهبی در میزان الإعتدال می‌نویسد :
عن أبی الغادیة سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول : قاتل عمار فی النار وهذا شیء عجیب فإن عمارا قتله أبو الغادیة
میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی ، ج ۲ ، ص ۲۳۶ .
از أبو غادیه نقل شده است که از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود : کشنده عمار در آتش است . و این چیزی است عجیب ؛ زیرا خود ابو غادیه عمار را کشته است .
اما روایاتی که به نقل از اهل بیت در مدح خلفاء آورده‌اید :
اگر می‌خواهی نظر حقیقی امیر المؤمنین علیه السلام را در باره ابوبکر و عمر را بدانی ، لازم نیست خودت را به زحمت بیندازی و به کتاب‌های نظیر الغارات ، وقعة الصفین و ... که از نظر شیعه و سنی هیچ ارزشی ندارد مراجعه کنی ، صحیح مسلم در اختیار شما است ، لطفاً به کتاب الجهاد ، باب حکم الفئ مراجعه بفرماید که عمر بن الخطاب خودش اعتراف می‌کند :
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من جانشین رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده‌ات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را .
ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم ، آن‌چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌کار ، حیله‌گر و خیانت‌کار معرفی کردید و حال آن که خدا می داند که ابوبکر راستگو ،‌ دین دار و پیرو حق بود .
پس از مرگ ابوبکر ،‌ من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو و گناهکار خواندید
گفته‌اید : " وانگهی چرا از‹ ۱۲› امام در قرآن نام و وصفی نیست ولی از أصحاب کهف و ذو القرنین و لقمان و هارون و غیره ......... بتفصیل سخن آمده است؟ "
شما نیز باید به این سؤال پاسخ دهید که چرا نام ابوبکر ،‌ عمر و عثمان در قرآن نیامده است ، آیا می‌شود که نام اصحاب کهف در قرآن بیاید و نام ابوبکر که به اعتقاد شما برترین شخص بعد از پیامبر اسلام است ، در قرآن نیامده باشد ؟!
ما پیش از این ، این مطلب را نیز بررسی کرده‌ایم ، لطفاً به این آدرس مراجعه بفرمایید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=۵۰۰
اما بحث این که چرا امیر المؤمنین علیه السلام فرمود : « دَعُونِى وَ الَْتمِسُوا غَیْرِى» :
این مطلبی نیست که بتوان در این قسمت به صورت مفصل به آن پاسخ داد ، ما در این جا جواب مختصری می‌دهیم و اگر قانع نشدید ، در خدمت شما هستیم .
از اشتباهات بزرگ بعضى از اندیشمندان ، این است که تصور نموده‏اند امامت با حکومت مترادف است و حال آنکه حکومت یکى از شؤون امامت است ، امام وظایف و شؤونانتی دارد که عبارتند از : ۱ . هدایت مردم ؛ ۲ . مرجعیت علمى ؛ ۳ . حفظ شریعت ؛ ۴ . وساطت در فیض بر کلّ هستى ؛ ۵ - بسط عدالت و ...
تمامى این شؤنات و وظائف إمام که اشاره شد ؛ جز بسط عدالت ، در دوران خلافت خلفاء ثلاثه بر وجود مقدس حضرت امیر المؤمنین علیه السلام مترتب بود ؛ ولى بسط عدالت در سایه حکومت مشروط به ایجاد زمینه و خواست مردم بود ، که بعد از قتل عثمان فراهم گردید.
بدیهى است که حاکم اسلامى منصوب از طرف خدا ، در صورتى مى‏تواند حکومت حق تشکیل دهد که جامعه پذیراى آن باشد و زمینه تشکیل حکومت فراهم شده باشد.
اما در صورت فقدان شرائط و عدم امکان اجراى حق ، تشکیل حکومت ، و یا قبول حکومت بر او واجب نیست ؛ همانطورى که رسول اکرم صلى اللّه علیه وآله در مدتى که مکّه بودند ، اقدام به تشکیل حکومت نکردند ؛ ولى به مجرد آمدن به مدینه و اعلام آمادگى مردم ، اقدام به تشکیل حکومت نمودند.
بنابراین إمام منصوب از جانب خداوند إمام است مردم بخواهند و یا نخواهند و شرایط تشکیل حکومت براى او فراهم باشد یا نباشد ؛ ولى مادامى که جامعه پذیراى حکومت نباشد و موانعى بر سر راه حکومت ایجاد کند ، تشکیل حکومت براى حاکم اسلامى واجب نیست ؛ ولى همین که موانع ، برطرف و شرایط اجراى حکومت فراهم گردید ، اقدام به تشکیل حکومت خواهد کرد.
پر واضح است که بیعت مردم، موانع اجراى حکومت را از بین برده و زمینه تشکیل حکومت را مهیا مى‏سازد، نه اینکه به حکومت حاکم اسلامى، مشروعیت ببخشد.
زمانی که عثمان به دست یاران رسول صلی الله علیه وآله وسلم ، کشته شد و مردم برای بیعت با امیر المؤمنین اصرار داشتند‌ ، زمانی بود که دیگر اثری از اسلام واقعی نمانده بود و خلفای پیشین آن قدر بدعت در اسلام گذاشته بودند که اسلام کاملاً دگرگون شده بود ؛ تا جایی که وقتی امیر المؤمنین علیه السلام در میان مردم بصره نماز خواند ، مردم گفتند : نماز على علیه السلام یاد آورد نماز پیامبر صلى اللّه علیه وآله بود . بخاری در صحیح ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن می‌نویسد :
عن عِمْرَانَ بن حُصَیْنٍ قال صلى مع عَلِیٍّ رضی الله عنه بِالْبَصْرَةِ فقال ذَکَّرَنَا هذا الرَّجُلُ صَلَاةً کنا نُصَلِّیهَا مع رسول اللَّهِ
صحیح البخاری ، ج ۱ ، ص ۲۷۱ ، بَاب إِتْمَامِ التَّکْبِیرِ فی الرُّکُوعِ ، ناشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷ ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا
عمران بن حصین گفته است : همراه با علی (علیه السلام) در بصره نماز خواندیم ، مردم گفتند : نماز این شخص ما را به یاد نمازی که با رسول خدا خوانده بودیم انداخت .
و همچنین عده‏اى از مردم که در زمان عثمان به تصرف بى رویه بیت المال عادت کرده بودند و انتظار داشتند در زمان على علیه السلام نیز به همان منوال کار پیش برود ، و روى این جهات، مراد على علیه السلام از جمله «دَعُونِى وَ الَْتمِسُوا غَیْرِى» این است که :
اگر چنانچه منظور شما این است که حکومت من نیز به همان روش خلفاء گذشته باشد ، و کتاب خدا وسنت پیامبر کنار گذاشته شود ، من حاضر نیستم این چنین حکومتى را بپذیرم .
و بهترى گواه این سخن، کلام حضرت على علیه السلام در همان خطبه مورد نظر شما است که مى‏فرماید:
فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الَْمحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ .
زیرا ما با حادثه ای روبرو هستیم که آن را چهره ها و رنگهاست، حادثه ای که دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پایدار نمی ماند، آفاق حقیقت را ابر سیاه گرفته، و راه مستقیم دگرگون و نا آشناخته شده است .
والسلام علی من اتبع الهدی
گروه پاسخ به شبهات
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت