درباره ما

دیدگاه شوکانی در مورد ابن تیمیه چیست؟
کد سؤال: ۲۱۸۶۲ادیان و مذاهب »وهابیت »بنیانگزاران وهابیت
تعداد بازدید: ۷۵
دیدگاه شوکانی در مورد ابن تیمیه چیست؟

باسلام

دوست گرامی

ما نیز می دانیم که این عبارت قائلش ابی العلاء بخاری است اما باید دقت کرد که شوکانی این مطلب را نقل می کند و هیچ ردیه بر آن نمی زند.

همچنین باید دقت داشترد بر ابن تیمیه در منابع اهل سنت منحصر در کلام ابی العلاء بخاری نیست بلکه بسیاری دیگر از علمای اهل سنت ردود مختلفی بر ابن تیمیه را به رشته تحریر در آورده اند.

احمد بن صدیق غماری نسبت به آثار ابن تیمیه و کسانی که از افکار او تأثیر پذیرفته اند بعد از نقل و تعریف از کتب ابن قیم، از شاگردان ابن تیمیه چنین می گوید:

کتب شیخه ابن تیمیة، فإنها مظلمة بخبث طویة صاحبها، وکبریائه وأنانیته، بل ما ضل من ضل عن الصراط المستقیم إلا بکتبه، ویکفیک أن قرن الشیطان النجدی وأتباعه ومذهبه الفاسد ولید أفکار ابن تیمیة وأقواله.

کتابهای استاد [ابن قیم یعنی] ابن تیمیه همگی آنها مملو از تاریکی و بدون نورانیت است و این به خاطر خباثت و تکبر و انانیتی است که صاحب این کتب داشته است، بلکه هیچ کسی از راه مستقیم گمراه نمی شود مگر با خواندن کتب ابن تیمیه حرانی. و تو را کفایت می کند بر اثبات این مدّعا که قرن شیطان نجدی (محمد بن عبد الوهاب) و پیروانش و همچنین مذهب فاسد آنان همگی زائده افکار و اقوال ابن تیمیه حرانی می باشد.

الجواب المفید للسائل المستفید، ص۱۱


حصنی دمشقی نیز پیرامون ابن تیمیه می نویسد:

وله مصنفات أخر لا یمکن أن یطلع علیها إلا من تحقق أنه على عقیدته الخبیثة ولو عصر هو وأتباعه بالعاصرات لما فیها من الزیغ والقبائح النحسات .

قال بعض العلماء من الحنابلة فی الجامع الأموی فی ملأ من الناس لو اطلع الحصنی على ما اطلعنا علیه من کلامه لأخرجه من قبره وأحرقه

برای او(ابن تیمیه) نوشته های دیگری هم هست که ممکن نیست کسی از آنها اطلاع بیابد و برایش اعتقادات خبیث او محقق ویقینی نشود . اگر زمان او و اتباعش ادامه می یافت جایی نمیماند که از تنگ نظری وزشتی و نحسی آنها سالم بماند .

بعضی از علمای حنبلی در مسجد جامع اموی در جمع مردم گفته اند : اگر حِصنی آنچه که ما از سخنان ابن تیمیه اطلاع داریم اطلاعی داشت ، او را از قبر خارج کرده و آتش می زد.

دفع شبهه من شبهه و تمرد ص۲۱۱


شمس الدین محمد بن احمد ذهبى (۷۴۸ق) از بزرگان رجالى اهل سنت است. او که شاگرد ابن تیمیه بوده هنگامى که مشاهده مى کند استادش درصدد تکفیر و تفسیق مسلمانان است، درصدد نصیحت او برآمده و نکاتى را به او تذکر مى دهد. این نصیحت نامه که به نام «النصیحة الذهبیة الى ابن تیمیة» معروف است که در نسخه پیش رو به اهتمام محمّد زاهد الکوثری به چاپ رسیده است. اینک متن آن با ترجمه و تحقیق در اینجا آورده مى شود؛

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله على ذلّتی، یا ربّ ارحمنی وأقلنی عثرتی. واحفظ على ایمانی، واحزناه على قلة حزنی. وا أسفاه على السنة وذهاب أهلها، واشوقاه إلى اخوان مؤمنین یعاونوننی على البکاء، وا حزناه على فقد اناس کانوا مصابیح العلم وأهل التقوى وکنوز الخیرات. آه على وجود درهم حلال وأخ مؤنس.

طوبى لمن شغله عیبه عن عیوب الناس، وتباً لمن شغله عیوب الناس عن عیبه، إلى کم ترى القذاة فی عین اخیک وتنسی الجذع فی عینک؟ إلى کم تمدح نفسک وشقاشقک وعباراتک وتذم العلماء وتتبع عورات الناس مع علمک بنهی الرسول صلی الله علیه وسلّم: (لاتذکروا موتاکم إلّا بخیر؛ فانّهم قدأفضوا إلى ماقدموا)، بلى اعرف انّک تقول لی لتنصر نفسک، انّما الوقیعة فی هؤلاء الذین ماشمّوا رائحة الإسلام ولا عرفوا ما جاء به محمّد صلی الله علیه وسلّم وهو جهاد، بلی والله عرفوا خیراً ممّا إذا عمل به العبد فقد فاز وجهلوا شیئاً کثیراً ممّا لایعنیهم. و: (من حسن اسلام المرء ترکه مالایعنیه). یا رجل! بالله علیک کفّ عنّا؛ فانّک محجاجٌ علیم اللسان لاتقرّ ولاتنام، ایاکم والأغلوطات فی الدین. کره نبیّک صلی الله علیه وسلّم المسائل وعابها ونهى عن کثرة السؤال وقال: (انّ اخوف ما اخاف على امّتی کل منافق علیم اللسان).

وکثرة الکلام بغیر دلیل تقسی القلب إذا کان فی الحلال والحرام فکیف إذا کان فی العبارات الیونسیة والفلاسفة وتلک الکفریات التی تعمی القلوب! والله قدصرنا ضحکة فی الوجود. فإلی کم تنبش دقائق الکفریات الفلسفیة لنردّ علیها بعقولنا. یا رجل! قد بلعت سموم الفلاسفة ومصنفاتهم مرّات، وبکثرة استعمال السموم یُدْمِنُ علیها الجسم وتکمن والله فی البدن. واشوقاه إلى مجلس فیه تلاوة بتدبّر، وخشیة بتذکر، وصمت بتفکّر. واهاً لمجلس یذکر فیه الأبرار. فعند ذکر الصالحین تنزل الرحمة، لا عند ذکر الصالحین یُذکرون بالإزدراء واللعنة. کان سیف الحجاج ولسان ابن حزم شقیقین واخَیْتَهما. بالله خلّونا من ذکر بدعة الخمیس واکل الحبوب، وجدوا فی ذکر بدع کنّا نعدها رأساً من الضلال قد صارت هی محض السنة واساس التوحید، ومن لم یعرفها فهو کافر أو حمار، ومن لم یکفّر فهو اکفر من فرعون. وتعد النصارى مثلنا. والله فی القلوب شکوک ان سلم لک ایمانک بالشهادتین فانت سعید.

یا خیبة من اتبعک فانّه مُعرّض للزندقة والانحلال، ولاسیّما إذا کان قلیل العلم والدین باطولیّاً شهوانیاً، لکنّه ینفعک ویجاهد عنک بیده ولسانه وفی الباطن عدوّ لک بحاله وقلبه. فهل معظم أتباعک إلّا قعید مربوط خفیف العقل، او ناشف صالح عدیم الفهم، فان لم تصدقنی ففتّشهم وزنهم بالعدل.

یامسلم! اقدم حمار شهوتک لمدح نفسک، إلى کم تصادقها وتعادی الأخیار؟ إلى کم تصدقها وتزدری بالأبرار، إلى کم تعظمها وتصغر العباد، إلى متی تخالِلها وتمقت الزهاد، إلى متى تمدح کلامک بکیفیة لاتمدح بها والله احادیث الصحیحین. یا لیت احادیث الصحیحین تسلم منک بل فی کل وقت تغیّر علیها بالتضعیف والإهدار او بالتأویل والإنکار.

أما آن لک ان ترعوی؟ أما حان لک ان تتوب وتنیب؟ أما انت فی عشر السبعین وقد قرب الرحیل. بلی والله ما أذکر انّک تذکر الموت، بل تزدری بمن یذکر الموت، فما اظنّک تقبل على قولی ولاتُصغی إلى وعظی، بل لک همّة کبیرة فی نقض هذه الورقة بمجلدات وتقطع لی أذناب الکلام، ولاتزال تنتصر حتّى اقول لک والبتة سکتت.

فإذا کان هذا حالک عندی وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فکیف یکون حالک عند اعدائک، وأعدائک والله فیهم صلحاء وعقلاء وفضلاء، کما انّ اولیائک فیهم فجرة وکذبة وجهلة وبطلة وعور وبقر. قد رضیت منک بأن تسبّنی علانیة وتنتفع بمقالتی سراً: (رحم الله امراً اهدى إلى عیوبی)، فانّی کثیر العیوب، عزیز الذنوب، الویل لی ان أنا لا أتوب، ووافضیحتی من علّام الغیوب، ودوائی عفوالله ومسامحته وتوفیقه وهدایته، والحمدلله ربّ العالمین، وصلّى الله على سیّدنا محمّد خاتم النبیین وعلى إله وصحبه اجمعین؛


به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر

ستایش مخصوص خداوند است بر ذلّت من، اى پروردگار من! به من رحم کن و لغزشم را بپوشان و ایمان را برایم حفظ کن. واى از کمى حزنم، و تأسف بر سنت و رفتن اهلش. و چه قدر مشتاق برادران مؤمن هستم تا مرا بر گریستن یارى دهند، و چه قدر بر از دست دادن مردانى که چراغ هاى علم و اهل تقوا و گنج هاى خیرات بوده اند محزونم. آه که چه قدر حسرت وجود درهم حلال و برادر همدم مى خورم. خوشا به حال کسى که عیب خودش او را از عیوب مردم باز دارد، و بدا به حال کسى که عیوب مردم او را از عیوب خودش باز دارد. تا به کى خاشاک را در چشم برادرت مى بینى ولى تنه درخت را در چشم مشاهده نمى کنى؟ تا به کى خود و گفتار و عبارات خود را مدح مى کنى و علما را مذمت مى نمایى و به دنبال لغزش هاى مردم مى باشى در حالى که مى دانى پیامبر (ص) از این کار نهى کرده است آن جا که مى فرماید: (مردگان خود را جز به خیر یاد نکنید؛ زیرا آنان به آنچه که پیش فرستاده بودند رسیدند).

آرى، مى دانم که جواب مرا مى دهى تا خودت را یارى کنى، که مصیبت در مورد کسانى است که بویى از اسلام نبرده و از شریعت محمّد (ص) اطّلاعى ندارند، در حالى که این امر جهاد است. آرى، به خدا سوگند! مقدارى از خیر را شناختند که اگر بنده به آن عمل مى کرد پیروز مى شد ولى نسبت به بسیارى از امور که خداوند از آنها نخواسته جاهل شدند. و در حدیث است: (از خوبى اسلام انسان این است که چیزى را که بى معناست ترک کند).

اى مرد! تو را به خدا سوگند! دست از ما بردار؛ زیرا تو اهل محاجّه مى باشى با زبانى گویا که قرار نداشته و آرام ندارد، و بپرهیز از غلط کارى در دین. پیامبر (ص) از ورود در مسائلى کراهت داشت و عیب گرفت و از زیاد سؤال کردن نهى کرد و فرمود: (بیشترین خوفم بر امتم از منافقى است که زبان گویا دارد). و زیاد حرف زدن بدون دلیل قلب را مى میراند اگر در حلال و حرام باشد تا چه رسد به عبارات یونسیه و فلاسفه و این کفریاتى که قلب را کور مى کند.

به خدا سوگند که ما در عالم وجود مضحکه شده ایم. پس تا به کى دقایق کفر یا فلسفى را نبش مى کنى تا با عقولمان آنها را ردّ کنیم. اى مرد! تو سمّ هاى فلاسفه و مصنفات آنها را چندین مرتبه بلعیده اى و با زیاد استعمال کردن سمّ، جسم با آن فربه شده و به خدا سوگند که در بدن جاى مى گیرد. چه قدر مشتاق مجلسى هستم که در آن قرآن با تدبر و خشیت با تذکر و سکوت، و با تفکر باشد. و چه مقدار مشتاق مجلسى هستم که در آن ذکر نیکان باشد؛ چرا که هنگام یاد صالحان برکت نازل مى شود، نه اینکه هنگام ذکر صالحان آنها را با خوارى و لعن یاد کنیم. در سابق شمشیر حجاج و زبان ابن حزم مثل دو برادر بودند که هر دو را با هم جمع کردى.

به خدا سوگند! ما را از ذکر بدعت خمیس و خوردن حبوب رها کن. آنان را در ذکر بدعت هایى یافتند که از اصل ضلالت بود، ولى الآن به عنوان سنت اصیل و اساس توحید مطرح شده که هر کس آن را نشناسد کافر یا الاغ است، و کسى که تکفیر نکند از فرعون کافرتر مى باشد و مسیحیان مثل ما به حساب مىیند. به خدا سوگند! در قلب ها شک هایى است که اگر ایمانت با شهادتین براى تو سالم بماند تو به سعادت رسیده اى. اى خسران بر کسى که از تو پیروى کرده و در معرض کفر و از هم پاشیدن قرار گرفته است، خصوصاً در صورتى که داراى علم و ایمان اندک با آرزوهاى دراز و شهوانى باشد، ولى چنین شخصى تو را نفع مى دهد و مى تواند از تو با دست و زبانش دفاع کند در حالى که در باطن با حال و قلبش دشمن توست. آیا بیشتر پیروانت افراد زمین گیر و غیرمستقل و کم خرد یا افراد صالح بى فهم و شعور نیستند؟! اگر مرا تصدیق نمى کنى تفتیش کن و آنها را با ترازوى عدالت وزن نما.

اى مسلمان! الاغ شهوتت را براى مدح خود پیش انداز، تا به کى با او به صداقت رفتار مى کنى و با نیکان دشمنى مى نمایى؟ و تا به کى او را تصدیق مى کنى و به نیکان عیب وارد مى نمایى؟! و تا به کى او را تعظیم کرده و بندگان خدا را کوچک مى کنى، تا به کى با او دوستى مى کنى ولى با افراد زاهد دشمنى مى نمایى؟! و تا به کى کلام و گفتار خود را مى ستایى به حدى که- به خدا سوگند- احادیث صحیحین را ستایش نمى کنى؟! اى کاش احادیث صحیحین از زبان تو در امان مى ماند، بلکه در هر وقتى بر آنها با تضعیف کردن و ضربه زدن به آنها و با تأویل و انکار غضب مى کنى. آیا وقت آن نرسیده که از این کارها دست بردارى؟! آیا وقت آن نشده که توبه کرده و بازگردى؟! آیا تو در دهه هفتاد خود نیستى که وقت رفتنت نزدیک است؟! آرى به یاد ندارم که تو یاد مرگ کرده باشى، بلکه هرکس که یاد مرگ مى کرد تو او را سرزنش مى نمودى. گمان نمى کنم که حرف مرا بپذیرى و به موعظه ام گوش فرا دهى؛ زیرا تو همّت بلندى در نقض این ورقه به چند جلد کتاب دارى و مرا از پیگیرى سخنانم باز مى دارى و دائماً از خود دفاع مى کنى تا به تو بگویم من دیگر ساکت شدم.

اگر وضعیت و حال تو نزد من که برادر و دوست صمیمى من هستى این است چه رسد به حال تو نزد کسى که از دشمنان تو به حساب مىید. و به خدا سوگند که در میان دشمنان تو افرادى صالح و عاقل و فاضل وجود دارند، همان گونه که در میان دوستانت افراد فاجر و دروغ گو و جاهل و باطل و کور و گاو [نفهم] هستند.

من از تو راضى هستم که مرا در ملأ عام ناسزاگویى ولى از گفتار من در خفا نفع ببرى، همان گونه که در روایت آمده: (خدا رحمت کند کسى را که عیب هایم را به من هدیه دهد). من داراى عیوب بسیارى هستم، واى بر من اگر توبه نکنم، واى از مفتضح شدنم از جانب خدایى که علم غیب بسیار دارد، دواى من عفو و بخشش و گذشت و توفیق و هدایت خداست. و ستایش مخصوص خدایى است که پروردگار عالمیان است و درود خدا بر آقاى ما محمّد خاتم پیامبران و بر آل و تمام صحابه او.

بیان زغل العلم والطلب ویلیه النصیحة الذهبیة لابن تیمیة، المکتبة الأزهریة للتراث، ص۳۷-۳۵


و...


جهت اطلاع بیشتر می توانید به لینک زیر مراجعه فرمایید:

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=۷۹۹۹



موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت