درباره ما

اقای طبرسی ذیل آیه تهلکه میگوید امام از تمام غیب آگاه نیست؟
کد سؤال: ۲۰۸۰۲امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت عامه »امامت عامه مفاهیم و کلیات »جایگاه علمی امامان علیه‌السلام
تعداد بازدید: ۳۹
اقای طبرسی ذیل آیه تهلکه میگوید امام از تمام غیب آگاه نیست؟

با سلام

دوست گرامی

کلام شیخ طبرسی مورد نقد است در این خصوص مطالبی را از کتاب فقه عاشورا مرتضوی ذکر و بقیه را به آنجا ازجاع می‌دهیم

ختلاف مفسرین در شرح معنا و مقصود این آیه ، ناشی از وجه ارتباط میان « امر » به انفاق و « نهی » از افتادن در هلاکت ، و چگونگی تفسیر افتادن در هلاکت می باشد . برخی منظور آیه را این دانسته اند که شما در راه خدا انفاق کنید و با ترک انفاق موجب هلاکت خودتان نشوید ، چرا که دشمن بر شما غالب خواهد شد . برخی نیز مفاد آن را این معنا شمرده اند که شما بی گدار به دل دشمن نزنید و در حالی که قدرت مقابله و دفع دشمن ندارید خود را در معرکه نیفکنید . برخی نیز مقصود آیه را بازداشتن از زیاده روی و اسراف در انفاق دانسته اند . یعنی در انفاق باید میانه روی کرد تا انسان خود به سختی وهلاکت نیفتد .

آنچه خود مرحوم طبرسی ، پس از نقل گفته های دیگران ، برمی گزیند این است که میان این معانی مختلف ، منافاتی وجود ندارد . از این رو بهترمی بیند که آیه را حمل بر همه این احتمالات و معانی نماید . آن گاه به نتیجه گیری فقهی ، از جمله « و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة » می پردازد ومفاد این جمله را در سه زمینه مطرح می کند :

۱ . هر اقدامی که احتمال خطر جانی در پی داشته باشد حرام است .

۲ . امر به معروف را در صورت خوف و احتمال خطر ، می توان ترک کرد ؛ چرا که یکی از مصادیق « افتادن در هلاکت » است .

۳ . اگر امام در رویارویی با کفار و یاغیان ، نسبت به جان خود یا مسلمانان نگرانی داشته باشد جایز است با آنان صلح کند .

طبرسی می نویسد :

« و فی هذه الآیة دلالة علی تحریم الاقدام علی ما یخاف منه علی النفس و علی جواز ترک الامر بالمعروف عند الخوف لان فی ذلک القاء النفس الی التهلکة ، و فیها دلالة علی جواز الصلح مع الکفارو البغاة اذا خاف الامام علی نفسه او علی المسلمین کما فعله رسول الله (ص) عام الحدیبیة و فعله امیرالمؤمنین (ع) بصفین و فعله الحسن (ع) مع معاویة من المصالحة لما تشتت امره و خاف علی نفسه وشیعته » .

مضمون این سخن این است :

« در این آیه ، دلالتی است بر حرمت اقدام بر هر آنچه که از آن خطر جانی می رود ، و بر جواز ترک امر به معروف و نهی از منکر ، جایی که خوف خطر وجود دارد ؛ زیرا این کار ، زمینه به هلاکت افکندن خویش است . ونیز در این آیه دلالتی است بر جواز صلح با کفار و یاغیان ، اگر امام نسبت به جان خویش یا مسلمانان خوف داشته باشد . چنان که رسول خدا (ص) درصلح حدیبیه کرد و امیرالمؤمنین (ع) در صفین انجام داد و امام حسن (ع) ، وقتی کارش به تشتت انجامید و بر خویش و شیعیانش ترسید ، با معاویه مصالحه کرد » .

بنابراین ، مرحوم طبرسی ، مفاد آیه را حرمت هر نوع اقدامی می شمارد که ضرری را متوجه جان آدمی کند . از این رو ، برای دفع چنین

ضررهایی ، می توان از انجام وظیفه امر به معروف دست کشید و یا بادشمن ، از در صلح در آمد . روشن است آنچه سیدالشهدا (ع) در قیام و شهادت خویش انجام داد ، در هر سه نقطه مخالف این نتیجه گیری خواهد بود . ازاین رو ، این مفسر بزرگوار ، این اشکال را خود مطرح می کند و آنگاه در صدد پاسخگویی برمی آید و دو احتمال را مطرح می سازد . احتمال دوم ایشان همان است که بعدها در کلام مرحوم محقق ثانی نیز آمده است و در ادامه به آن خواهیم پرداخت ؛ اما پاسخ نخست ایشان ، پاسخی سؤال انگیز و ازنقطه نظر کلامی ، برای آنان که معتقدند امام (ع) از آغاز ، به خوبی به جزئیات سرنوشت حرکت خویش آگاه بوده است ، غیر قابل پذیرش می باشد . و روشن است که این اعتقادی است غالب و اکثریت قاطع صاحب نظران شیعه بر این باورند و علاوه بر آنچه در مباحث کلامی مطرح است ، متون موجود تاریخی نیز گواه بر این حقیقت است که امام (ع) آگاه به سرنوشت خود و اصحابش بوده است . البته ظاهر سخن بزرگانی چون شیخ مفید ، متوفای ۴۱۳ هـ . ق و سید مرتضی ، متوفای ۴۳۶ هـ . ق ، و شیخ طوسی ، متوفای ۴۶۰ هـ . ق ، گفته مرحوم طبرسی را همراهی می کند و اینک ازمحدوده این بحث بیرون است(۲۱). و به هر حال ، پیشینه سخن طبرسی را باید همان مباحث و دیدگاههایی دانست که در برخی از آثار کلامی آن بزرگان

وجود دارد(۲۲).

متن اشکال و پاسخ یاد شده که مرحوم طبرسی به دنبال عبارت پیشین آورده ، چنین است :

« فان عورضنا بان الحسین (ع) قاتل وحده ، فالجواب ان فعله یحتمل وجهین : احدهما انه ظن انهم لا یقتلونه لمکانه من رسول الله (ص) ، والاخر انه غلب علی ظنه انه لو ترک قتالهم قتله الملعون ابن زیادصبرا کما فعل بابن عمه ، فکان القتل مع عز النفس و الجهاد اهون علیه » (۲۳).

مضمون این اشکال و جواب این است که اگر کسی به دلالتهایی که ما از آیه شریفه بر شمردیم خرده گیرد که پس چگونه است که حسین (ع) به تنهایی جنگید و این معارض گفته شماست ؟ پاسخ این است که دو احتمال در باره کار حضرت (ع) می رود : یکی اینکه حضرت (ع) گمان می کرد آنها او رابه خاطر جایگاهی که پیش رسول خدا (ص) داشته است نمی کشند ، و دیگر اینکه گمان برد که اگر حتی او جنگ با آنان را رها کند ، باز ابن زیاد ملعون او را اسیر کرده و با آن وضع خواهد کشت . همان گونه که با پسرعمویش ،

مسلم بن عقیل رفتار کرد . این بود که کشته شدن با عزت نفس و جهاد ، بر او راحت تر بود .

احتمال دوم در پاسخ طبرسی همان است که حدود یک قرن پیش ازآن ، مرحوم سید مرتضی آورده است :

« فلما رای (ع) اقدام القوم و ان الدین منبوذ وراء ظهورهم و علم انه ان دخل تحت حکم ابن زیاد تعجل الذل و العار ، و آل امره من بعد الی القتل ، التجا الی المحاربة و المدافعة لنفسه ، و کان بین احدی الحسنیین : اما الظفر به او الشهادة و المیتة الکریمة » (۲۴).

« وقتی حضرت (ع) ، رفتار آن مردم را دید و ملاحظه کرد که دین را پشت سرشان انداخته اند و دانست اگر زیر سلطه ابن زیاد قرار گیرد به سرعت گرفتار خواری و ننگ خواهد شد و در پایان نیز کارش به کشته شدن خواهد انجامید ، به جنگیدن و دفاع از خویش پناه آورد و سرانجامش نیز یکی از دو خوشبختی بود : یا پیروزی ، و یا شهادت و مرگ کریمانه . » .

اما احتمال نخست ، چنان که اشاره شد هر چند سخن کسانی چون شیخ مفید و سید مرتضی ، آن را همراهی می کند اما موضوعی نیست که بتوان آن را به آسانی پذیرفت و نوع کسانی که در این زمینه به بحث پرداخته اند آن را مخالف ادله و شواهدی می دانند که به گونه ای اطمینان آور ، این احتمال را مردود می داند . البته مرحوم طبرسی ، در دو

جای دیگر تفسیر خویش به گونه ای کلی تر به موضوع علم امامان (ع) پرداخته است که پرداختن به آنها از حوصله این بحث بیرون است(۲۵). دراینجا از میان ادله و شواهد یاد شده به ذکر دو نمونه بسنده می شود و در ادامه ، در بخش « فقه عاشورایی امام خمینی » ادله و شواهد دیگری را خواهیم آورد .

نخست نامه ای از امام حسین (ع) است که حضرت صادق (ع) آن را نقل فرموده است . توضیح اینکه : ایوب بن نوح ( که از شخصیتهای برجسته شیعه و از وکلای امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) بوده است ) از صفوان بن یحیی ( که خود از بزرگان و فقهای شیعه و وکیل حضرت رضا (ع) و حضرت جواد (ع) بوده و پیش امام هشتم (ع) از جایگاه والایی برخوردار بوده است و روایات او در نظر بسیاری از فقها حتی بدون توجه به اعتبار راویانی که در سند روایت او قرار گرفته اند مورد قبول است ) و او از مروان بن اسماعیل ، و او از حمزة بن حمران نقل می کند که در محضر امام صادق (ع) ، درباره قیام امام حسین (ع) و عدم همراهی محمد بن حنفیه سخن گفتیم .

امام صادق (ع) فرمود :« یا حمزة ، انی ساخبرک بحدیث لاتسال عنه بعد مجلسک هذا . ان الحسین (ع) لما فصل متوجها ، دعا بقرطاس و کتب :« بسم الله الرحمن الرحیم . من الحسین بن علی بن ابی طالب الی بنی هاشم ، اما بعد ، فان من لحق بی منکم استشهد ، و من تخلف لم یبلغ مبلغ الفتح و السلام »(۲۶).

« ای حمزه ! من تو را از حدیثی آگاه خواهم کرد که بعد از این جلسه ، دیگراز آن پرسش نکنی . حسین (ع) وقتی عازم حرکت شد ، کاغذی خواست و در آن نوشت :

بسم الله الرحمن الرحیم . از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم ، اما بعد ، هر کس از شماها به من ملحق شود به شهادت می رسد ، و هر کس بازماند به جایگاه فتح و پیروزی نخواهد رسید . والسلام » .

مورد دیگر ، سخنی از امام باقر (ع) است که مرحوم کلینی آن را با سندی

صحیح در دو جای کتاب کافی آورده است . حمران بن اعین شیبانی که شخصیتی بزرگ در میان اصحاب ائمه (ع) به شمار می رود و در تعبیری ، از او به عنوان یکی از حواریین امام باقر (ع) و امام صادق (ع) یاد شده است ، در جلسه ای که جمعی از اصحاب امام باقر (ع) ، حضور داشتند و حضرت (ع) درباره مقامات علمی ائمه (ع) و انتقاد از کسانی که ادعای « ولایت » دارند ولی معرفت کافی به جایگاه والای علمی ائمه (ع) ندارند جملاتی فرمود ، به حضرت (ع) عرض کرد :

« جعلت فداک ، ارایت ما کان من امر قیام علی بن ابی طالب والحسن و الحسین علیهم السلام و خروجهم و قیامهم بدین الله عز ذکره ، و ما اصیبوا من قتل الطواغیت ایاهم و الظفر بهم حتی قتلواو غلبوا ؟ » .

مفاد پرسش حمران ، بعد از آنکه سخن حضرت (ع) را در باره شخصیت علمی ائمه (ع) و آگاهی آنان از اخبار آسمانها و زمین و همه نیازهای دینی شنید این بود که شما در باره قیام امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و وظیفه الهی که به انجام رساندند ولی از ناحیه طاغوتیان به قتل رسیده و مغلوب آنان گشتند چه می فرمایید و علت آن چه بود ؟

امام باقر (ع) فرمود :« یا حمران ! ان الله تبارک و تعالی قد کان قدر ذلک علیهم و قضاه و امضاه وحتمه علی سبیل الاختیار ( الاختبار خ ل ) ثم اجراه ، فبتقدم علم الیهم من رسول الله (ص) قام علی و الحسن و الحسین علیهم السلام ، و بعلم صمت من صمت منا »(۲۷).

« ای حمران ! خدای تبارک و تعالی ، آن را بر آنان مقدر ساخته و به شکل اختیاری ، حتمی ساخته بود و بعد ، آن را جاری ساخت ، بنابراین ، با آگاهی قبلی از ناحیه رسول خدا (ص) بود که علی و حسن و حسین ، علیهم السلام قیام کردند و هر کس از ما نیز سکوت می کند با همین آگاهی است » .

آنگاه حضرت (ع) در ادامه برای حمران توضیح دادند که اگر آنان تغییراین وضعیت و نابودی آن ستمکاران را از درگاه خداوند مسالت می کردند خداوند اجابت می کرد و در کمترین فرصت ، آن طاغوتها را از میان می برد . و اگر آن امامان دچار چنین گرفتاریهایی شدند به خاطر دستیابی به جایگاه و کرامتی الهی بود که خواست خداوند بود بدان دست یابند .

نتیجه اینکه ، مرحوم طبرسی ، صاحب تفسیر ارزشمند مجمع البیان ،

هر چند در برداشتهای فقهی خود از آیه « و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة » ، متعرض بعد فقهی حرکت شهادت طلبانه سیدالشهدا (ع) شده است اما از آنجاکه آن را بر خلاف مفاد ادله دیگر ، از جمله همین آیه شریفه یافته و درواقع ، ظاهر ابتدایی اقدام حضرت (ع) را از مصادیق به هلاکت افکندن خویش دانسته ، چاره ای جز توجیه آن ندیده و به یکی از دو صورتی که گذشت تحلیل کرده است تا تعارضی با دیگر ادله نداشته باشد .

از این رو ، اقدام حضرت سیدالشهدا (ع) در ایستادگی تا شهادت ، اگر ازنظر مرحوم طبرسی در فقه قابل طرح و استدلال باشد ، حداکثر همان نتیجه ای است که می توان از طرح احتمال دوم به دست داد ، و آن اینکه ، دردوران امر ، میان ذلت و ننگ و سرانجام کشته شدن در چنگ دشمن از یک سو ، و از سوی دیگر ، ایستادگی و کشته شدن کریمانه و همراه با عزت نفس وجهاد ، ترجیح با صورت دوم است ، چنان که سیدالشهدا (ع) آن را برگزید .

آنچه بعدها علامه حلی در تحلیل اقدام سیدالشهدا (ع) مطرح ساخت چنان که در آغاز اشاره شد ، می تواند پاسخی به مرحوم امین الاسلام طبرسی و تصحیح نظریه وی باشد . شرح گفته علامه حلی را در بخش بعدی خواهیم آورد .

۱۹ ) تفسیر سوره حمد ، ص ۹۵ .۲۰ ) بقره (۲) ، آیه ۱۹۵ .۲۱ ) نگاه کن : المسائل العکبریة ، تالیف شیخ مفید ، ص ۶۹ تا ۷۲ ، و نیز مرآة العقول ، علامه مجلسی ، ج ۳ ، ص ۱۲۵ - ۱۲۶ . و تنزیه الانبیاء ، تالیف سید مرتضی ، ص ۱۷۹ - ۱۸۰ . و نیز تلخیص الشافی ، تالیف سید مرتضی و تلخیص توسط شیخ طوسی ، ج ۴ ، ص ۱۸۱ تا ۱۹۰ .۲۲ ) از آنجا که دیدگاههای این عالمان برجسته با صبغه ای کلامی و در فضای مباحث اعتقادی مطرح شده است از چارچوب این پژوهش که یک بررسی فقهی می باشد بیرون است ؛ هرچند شیخ مفید ، سیدمرتضی و شیخ طوسی هر سه از بزرگترین فقهای شیعه به شمارمی روند و آثار فقهی آنان از مهمترین منابع فقهی دوره نخست تلقی می شود .۲۳ ) مجمع البیان ، ج ۲ ، ص ۲۸۹ ، ذیل آیه ۱۹۵ ، بقره (۲) .۲۴ ) تلخیص الشافی ، ج ۴ ، ص ۱۸۶ .۲۵ ) مجمع البیان ، ج ۵ ، ص ۲۰۵ ، ذیل آخرین آیه سوره هود (۱۱) : « و لله غیب السماوات والارض » . و ج ۳ ، ص ۲۶۱ ، ذیل آیه ۱۰۹ سوره مائده (۵) .۲۶ ) بصائر الدرجات ، نشر اعلمی ، ص ۵۰۱ ، و مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۴ ، ص ۷۶ ، و بحارالانوار ، ج ۴۴ ، ص ۳۳۰ ، و ج ۴۵ ، ص ۸۴ ، و ج ۴۲ ، ص ۸۱ . و موسوعة کلمات الامام الحسین (ع) ، ص ۲۹۶ .لازم به ذکر است آنچه در متن ، نقل شد ، مطابق روایتی است که کلینی ، صاحب کتاب کافی ، در کتاب « رسائل الائمه » خویش با همین سند آورده است و علامه مجلسی در جلد ۴۴بحارالانوار ، صفحه ۳۳۰ ، نقل کرده است . اما آنچه در بصائرالدرجات آمده و علامه مجلسی در دو جای دیگر بحارالانوار آورده کمی تفاوت دارد ولی در معنا تفاوت قابل ذکری ندارد ، به جز اینکه در این نقل ، پس از کلمه « استشهد » کلمه « معی » آمده است و این تاکیدی است بر آگاهی حضرت (ع) بر شهادت خویش ، و روشن است که این اختلافهای جزئی ، ناشی از نحوه بازگویی روایت در نقل راویان و کاتبان بوده است . نقل محمدبن حسن صفار در بصائر الدرجات با سندی که در متن ذکر شد چنین است :« حمزة بن حمران ، عن ابی عبدالله (ع) قال : ذکرنا خروج الحسین و تخلف ابن الحنفیة عنه ، قال قال : ابو عبدالله (ع) : یا حمزة ، انی ساحدثک فی هذا الحدیث و لا تسال عنه بعد مجلسنا هذا . ان الحسین لما فصل متوجها دعا بقرطاس و کتب : بسم الله الرحمن الرحیم . من الحسین بن علی الی بنی هاشم ، اما بعد فانه من لحق بی منکم استشهد معی و من تخلف لم یبلغ الفتح ، والسلام » .۲۷ ) کافی ، ج ۱ ، ص ۲۶۱ - ۲۶۲ ، و نیز ص ۲۸۱ . دنباله سخن حضرت (ع) به حمران این است : « و لو انهم یا حمران حیث نزل بهم ما نزل من امر الله عز و جل و اظهار الطواغیت علیهم سالواالله عز و جل ان یدفع عنهم ذلک و الحوا علیه فی طلب ازالة ملک ( تلک خ ل ) الطواغیت وذهاب ملکهم اذا لاجابهم و دفع ذلک عنهم ، ثم کان انقضاء مدة الطواغیت و ذهاب ملکهم اسرع من سلک منظوم انقطع فتبدد ، و ما کان ذلک الذی اصابهم یا حمران لذنب اقترفوه و لا لعقوبة معصیة خالفوا الله فیها و لکن لمنازل و کرامة من الله ، اراد ان یبلغوها ، فلا تذهبن بک المذاهب فیهم » . لازم به ذکر است که در برخی نسخه ها به جای کلمه « اختیار » تعبیر « اختبار » آمده است که به معنای امتحان کردن می باشد ، ولی علامه مجلسی نقل نخست را ترجیح داده است . نگاه کن : مرآة العقول ، ج ۳ ، ص ۱۳۲
فقه عاشورا ، نوشته مرتضوی ، ص۲۶ -۳۰
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات موسسه تحقیقاتی ولی عصر (ع)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت