درباره ما

با عرض سلام و خسته نباشید، شبه های در ذهنم بوجود آمده مخصوصا بعد از مشاهده سریال امام علی! در جنگ صفین چه شد که حضرت علی جنگ برده رو به حکمیتی تغییر داد که عاقبتش شکست بود؟ و عجیبتر اینکه ابوموسی را هم به حضرت تحمیل کردند، خلیفه حضرت امیر بود یا کوفیانی مثل اشعث کندی یا خوارج؟! آیا قابل باور هست که عده ای شورشی امام رو مجبور کردند؟ اگر بنا به مجبور شدن و نقض کردن حق بود چرا حضرت علی معاویه را والی شام نگه نداشت تا جنگی پیش نیاید؟ با تشکر
کد سؤال: ۲۰۴۰۲امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امام علی (ع)
عقاید شیعه و پاسخ به شبهات آن
تاریخ و سیره »جنگ صفین
تعداد بازدید: ۶۵
با عرض سلام و خسته نباشید، شبه های در ذهنم بوجود آمده مخصوصا بعد از مشاهده سریال امام علی! در جنگ صفین چه شد که حضرت علی جنگ برده رو به حکمیتی تغییر داد که عاقبتش شکست بود؟ و عجیبتر اینکه ابوموسی را هم به حضرت تحمیل کردند، خلیفه حضرت امیر بود یا کوفیانی مثل اشعث کندی یا خوارج؟! آیا قابل باور هست که عده ای شورشی امام رو مجبور کردند؟ اگر بنا به مجبور شدن و نقض کردن حق بود چرا حضرت علی معاویه را والی شام نگه نداشت تا جنگی پیش نیاید؟ با تشکر

با سلام
دوست گرامی
سوال شما دارای دو قسمت است که در دو بخش به آن پاسخ داده خواهد شد .
سؤال اول :
علت پذیرفتن حکمیت از سوی علی علیه السلام
پاسخ اجمالی :
درمدت زمامداری امیرالمؤمنین ۳جنگ اتفاق افتاد. اولین جنگ امیرالمومنین با گروهی از پیمان شکنان به رهبری طلحه و زبیر و عایشه اتفاق افتاد که در تاریخ، به دلیل نقض پیمانشان، از آنان به «ناکثین» تعبیر می شود. طلحه و زبیر پس از خروج از مرکز خلافت حضرت و شکستن بیعت، با همراهی و تشویق عایشه، اولین جنگ را بر علی علیه السلام تحمیل کردند. جنگ جمل در منطقه ای نزدیک بصره در سال ۳۶ ق اتفاق افتاد ویک روز طول کشید .
جنگ دیگر که به جنگ نهروان معروف شد درسال ۳۸ ق ویک سال بعد جنگ صفین توسط خوارج به امیر المؤمنین تحمیل شد .
بزرگ ترین جنگ که در سال ۳۷ ق ، با آغاز زمامداری امیرالمومنین اتفاق افتاد؛ این جنگ بین ایشان ومعاویه اتفاق افتاد؛ جنگ مراحل پایانی خود را پشت سر می گذاشت، که آثار سستی وخیانت در سپاه علی علیه السلام مشاهده شد و ایشان سپاهیان را تشویق به برداشتن آخرین گام کردند؛ ولی معاویه به همراه عمروعاص که خطر را بسیار نزدیک می دیدند، اقدام به فریب ساده لوحان و افراد سست کردند و قرآنها را برسر نیزه کردند و مردم را به تبعیت از حکم قرآن فرا خواندند؛ بدین ترتیب بود که سپاه حضرت دچار دو دستگی شدید شد تا جاییکه عمده سپاه، خواهان پذیرش حکمیت از سوی امیرالمؤمنین شدند وفرمان امام خود را در مورد ادامه جنگ نپذیرفتند. عواملی در اجبار حکمیت بر امیرالمؤمنین مطرح است؛ ازجمله عدم وجود پشتیبان در سپاه ۲.وجود منافقان درسپاه حضرت علی علیه السلام ۳. اصرار عده ای زیادی از سپاه به پذیرش حکمیت ،۴.حفظ نهال نوپای اسلام و حفظ بدن نیمه جان دین.
پاسخ تفصیلی:
با مطالعه تاریخ جنگ صفین به این نتیجه می رسیم،۳ علت در پذیرش حکمیت از سوی علی علیه السلام وجود داشته است.
۱. عدم وجود پشتیبان و تکیه گاه مناسب در سپاه :
در خطبه ۲۵ نهج البلاغه آمده است،‌هنگامی‌که اخبار تسلط یاران معاویه بر برخی از شهرها به امیر مؤمنان علیه السلام رسید، حضرت بر فراز منبر رفت و خطبه ایراد کرد. در این خطبه حضرت پیروان و سپاه خود را به شدت مذمت کرده و تفرقه و خیانت کاری آنان را این‌گونه بیان میفرماید :
وإنی والله لأظن أن هؤلاء القوم سیدالون منکم باجتماعهم على باطلهم وتفرقکم عن حقکم . وبمعصیتکم إمامکم فی الحق وطاعتهم إمامهم فی الباطل ، وبأدائهم الأمانة إلى صاحبهم وخیانتکم . وبصلاحهم فی بلادهم وفسادکم . فلو ائتمنت أحدکم على قعب لخشیت أن یذهب بعلاقته. اللهم إنی قد مللتهم وملونی وسئمتهم وسئمونی .
سوگند به خدا مى‌دانستم که مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند کرد. زیرا آنها در یارى کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرق هستید، شما امام خود را در حق نافرمانى کرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خیانت کارید، آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغول اند و شما به فساد و خرابى (آنقدر فرومایه اید) اگر من کاسه چوبى آب را به یکى از شماها امانت دهم مى‌ترسم که بند آن را بدزدید، نفرین به امت خیانتکار. خدایا، من این مردم را با پند و تذکرهاى مداوم خسته کردم و آنها نیز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمده ام.
نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج ۱، ص ۶۶
۲ . وجود منافقان در سپاه علی علیه السلام ؛ مانند : اشعث بن قیس (داماد عثمان و از بزرگان یمن), حرقوص بن زهیر وخالد بن معمر که از فرماندهان قبیله ربیعه بود و شمربن ذی الجوشن و...
ابن ابی الحدید به نقل از تاریخ طبری وجود منافقین را در سپاه امیرمؤمنان علیه السلام این گونه بیان کرده است:
‏ أن علیا (ع) لما دخل الکوفة دخلها معه کثیر من الخوارج وتخلف منهم بالنخیلة و غیرها خلق کثیر لم یدخلوها فدخل حرقوص بن زهیر السعدی و زرعة بن البرج الطائی و هما من رءوس الخوارج على علی.
علی‏ علیه السلام وقتی وارد کوفه شدند وهمراه ایشان تعداد زیادی از خوارج وارد شدند ودر نخیله از ایشان تخلف کردند غیر از ایشان دوتن ازسران خوارج بهنام حرقوص بن زهیر وزرعه بن البرج وارد شدند وآنها از بزرگان خوارج بودند .
ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ج‏۲ ؛ ص۲۶۸- قم، چاپ: اول، ۱۴۰۴ق.
نصر بن مزاحم در کتاب وقعة‌الصفین آورده است:
فَجَاءَهُ زُهَاءُ عِشْرِینَ أَلْفاً مُقَنِّعِینَ فِی الْحَدِیدِ شَاکِی السِّلَاحِ سُیوفُهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ وَ قَدِ اسْوَدَّتْ جِبَاهُهُمْ مِنَ السُّجُودِ یتَقَدَّمُهُمْ مِسْعَرُ بْنُ فَدَکِی وَ زَیدُ بْنُ حُصَینٍ وَ عِصَابَةٌ مِنَ الْقُرَّاءِ الَّذِینَ صَارُوا خَوَارِجَ‏ مِنْ بَعْدُ فَنَادَوْهُ بِاسْمِهِ لَا بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ یا عَلِی أَجِبِ الْقَوْمَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ إِذْ دُعِیتَ إِلَیهِ وَ إِلَّا قَتَلْنَاکَ کَمَا قَتَلْنَا ابْنَ عَفَّان
همان دم نزدیک به بیست هزار تن مسلّح آهنپوش که شمشیرهایشان را بر شانه افکنده بودند، و پیشانیهایشان از اثر سجود پینه بسته بود، پیش آمدند. پیشاپیش آنان، مسعر بن فدکى و زید بن حصین و گروهى از قاریان، که از آن پس خوارج نامیده شدند، حرکت مى‏کردند. این جماعت وى را فقط به نام، نه به عنوان امیر مؤمنان، آواز دادند و گفتند: اى على، اینک که تو را به کتاب خدا خوانده‏اند بدان قوم پاسخ مثبت ده و گر نه ما، همچنان که عثمان را کشتیم، تو را نیز مى‏کشیم.
‏ نصر بن مزاحم، وقعة صفین ص: ۴۹۰- قم، چاپ: دوم، ۱۴۰۴ ق
این نقل های تاریخی بیان می‌کند که در سپاه امیر مؤمنان علیه السلام خوارج بوده اند وتعداد آنها هم زیاد بوده است و به همراه طرفداران خود با فشار به علی علیه السلام سعی در تغییر مسیر جنگ داشتند.
۳ . پافشاری و اصرار عده ای بر پذیرش حکمیت :
در جریان حکمیت , علی علیه السلام ابتدا از پذیرش حکمیت ممانعت کردند ولی نظر به حفظ خون خود و مسلمین وحفظ نهال اسلام، حاضر به پذیرش حکمیت شدند ولی ایشان در اول امر ، عبدالله بن عباس را بعنوان حکم از ناحیه خود معرفی کردند که آن افراد لجوج نپذیرفتند و در مرحله بعد مالک اشتر پیشنهاد شد که باز هم نپذیرفتند و در نهایت آنها اعلام کردند تنها به حکمیت ابوموسی اشعری راضی هستند. این مطلب در کتاب وقعه صفین بیان شده است .
فقال أهل الشام : فإنا قد رضینا واخترنا عمرو بن العاص . وقال الأشعث والقراء الذین صاروا خوارج فیما بعد : فإنا قد رضینا واخترنا أبا موسى الأشعری . فقال لهم على : إنی لا أرضى بأبی موسى ، ولا أرى أن أولیه . فقال الأشعث ، وزید بن حصین ، ومسعر بن فدکی ، فی عصابة من القراء : إنا لا نرضى إلا به ، فإنه قد حذرنا ما وقعنا فیه . قال علی : فإنه لیس لی برضا ،
اهل شام گفتند: ما عمرو بن عاص را به عنوان حکم انتخاب کردیم و به حکمیت او راضی هستیم. اشعث و افراد دیگری که بعدا خوارج خوانده شدند ابو موسی اشعری را انتخاب کردند ؛ علی علیه السلام با انتخاب ابو موسی اشعری مخالفت کردند وگفتند من او را اولی و شایسته نمی‌دانم؛ اشعث , زید بن حصین ، مسعر بن فدکی وعده ای که بعدا خوارج خوانده شدند گفتند، ما تنها به ابو موسی راضی هستیم وبه این وضعیتی که در آن هستیم هشدار میدهیم ؛ امیر المؤمنین فرمودند من رضایت ندارم.
المنقری، نصر بن مزاحم بن سیار (متوفای۲۱۲هـ) وقعة صفین، ص ۴۹۹، دار النشر: طبق برنامه الجامع الکبیر.
همچنان این اصرار و لجاجت ادامه پیدا کرد و امیر مؤمنان علیه السلام کلام آخر را فرمودند :
قد أبیتم إلا أبا موسى ؟ قالوا : نعم . قال : فاصنعوا ما أردتم .
آیا شما تنها وتنها به ابوموسی راضی هستید؟ آنها گفتند : بله وحضرت فرمود بروید، هرکاری که می خواهید بکنید .
وقعة صفین - ابن مزاحم المنقری - ص ۵۰۰
بنابراین باور پذیر است که حضرت را عده ای ساده لوح، منافق و خود فروخته مجبور به پذیرش حکمیت کردند؛ کما اینکه سلیمان بن صرد به کمی یار و تنها ماندن مولا در آن واقعه اشاره دارد :
قال : أتى سلیمان بن صرد علیا أمیر المؤمنین بعد الصحیفة ، ووجهه مضروب بالسیف ، فلما نظر إلیه علی قال : (فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ینتظر وما بدلوا تبدیلا) . فأنت ممن ینتظر وممن لم یبدل . فقال : یا أمیر المؤمنین ، أما لو وجدت أعوانا ما کتبت هذه الصحیفة أبدا . أما والله لقد مشیت فی الناس لیعودوا إلى أمرهم الأول فما وجدت أحدا عنده خیر إلا قلیلا .
راوی می‌گوید: بعد از ماجرای حکمیت سلیمان بن صرد به محضر امیر المؤمنین آمد و در صورت او آثار ضربه شمشیر بود. امیر مؤمنان وقتی ایشان را دید، آیه شریفه (فمنهم من قضى نحبه ...) را در حق او تلاوت کرد و فرمودند: شما از جمله افرادی هستید که منتظر هستید و نظر تان تغییر نکرد. سلیمان گفت: به خدا قسم اگر یارانی داشتی هرگز به این حکمیت راضی نمی‌شدی، به خدا قسم در بین سپاه گشتم تا آنان را به نظر اول شان برگردانم (منظور جنگیدن تا سر حد پیروزی و انتخاب حکم مورد نظر امام) جز تعداد اندکی که خیر خواه بودند نیافتم.
وقعة صفین - ابن مزاحم المنقری - ص ۵۱۹
تا اینجا روشن شد که امیر مؤمنان علیه السلام برای ادامه جنگ با معاویه یاران اندکی داشت (این مطلب در سخنان سلیمان بن صرد نیز روشن است) و اکثر سپاه ‌آن حضرت طرفدار حکمیت شدند و ابو موسی اشعری را نیز بر خلاف نظر امام علیه السلام انتخاب کردند.
طرفداران حکمیت نظر حضرت را در باره شخص حکم، قبول نداشتند تا چه رسد به این که نظر ایشان را در مورد ادامه جنگ قبول نمایند. از این رو، حضرت دید اگر هیچ راهی جز قبول حکمیت نیست و اگر قبول نکند، کار به نابودی سپاه اسلام ختم خواهد شد.
سوال دوم : چرا امیر مؤمنان معاویه را بر ولایت شام ابقاء نکرد ؟
یکی از مطالبی که در سؤال مطرح شده این است که چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) معاویه را بر حکومت شام ابقا نکرد؟ آیا از نظر سیاسى بهتر نبود امام على(علیه السلام) معاویه را در آغاز حکومت خود، ابقاء مى کرد تا حاکمیتش استقرار یابد و معاویه، همراه اهل شام با او بیعت کند و بعد، او را عزل مى کرد تا جنگ صفّینْ پیش نمی آمد و حکومت اسلامى به رهبرى او تداوم می یافت؟
پاسخ اجمالی
علی علیه اسلام به ادله متعدد حاضر به ابقاء معاویه در منصب خودش نبودند ؛ از نخستین اقدامات ایشان برکناری کارگزاران عثمان بود که از جمله آنها معاویه بود وایشان به هیچ وجه وساطت افراد را برای ابقاء معاویه نپذیرفتند وحضور او در مسند حکومت شام را حتی برای یک لحظه نپذیرفتند و معاویه را خلع و او را دعوت به بیعت کردند و دلیل مشروعیت حکومت خود را برشمردند و نامه ای به سوی او توسط عبد الله بجلی فرستادند و او را مخیربه پذیرفتن بیعت یا جنگ کردند و با توجه به شناختی که از معاویه داشتند و کینه ای که از او سراغ داشتند وحاضر نبودند حق را فدای مصلحت ادعایی کنند حاضر به ابقای معاویه اونشدند و معاویه نیز که حاضر به رها کردن منصب خود نبود خواستار جنگ با امام شد.
پاسخ تفصیلی :
قبل از پرداختن به پاسخ تفصیلی، توجه به این نکته لازم است که جنگ صفین بدون مقدمه اتفاق نیفتاد بلکه در ابتداء علی علیه السلام علل مشروعیت خلافت خود را به معاویه گوشزد کردند و او را ازبیعت نکردن و نافرمانی و ادامه حکومت بر شام بر حذر داشتند .
در مکاتبه ای امیر المؤمنین علیه السلام، اشاره به بیعت مردم باخودشان می کنند وآن را همان مدل بیعت با ابابکر، عمر وعثمان معرفی می کنند و لزوم بیعت از طرف معاویه را بیان می کنند :
( ومن کتاب له علیه السلام إلى معاویة ) إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبا بکر وعمر وعثمان على ما بایعوهم علیه ، فلم یکن للشاهد أن یختار ولا للغائب أن یرد ، وإنما الشورى للمهاجرین والأنصار ، فإن اجتمعوا على رجل وسموه إماما کان ذلک لله رضى ، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلى ما خرج منه ، والسلام
فإن أبى قاتلوه على أتباعه غیر سبیل المؤمنین وولاه الله ما تولى ...
از نامه های امیر مؤمنان علیه السلام به معاویه: همانا کسانى با من بیعت کرده اند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمى تواند خلیفه اى دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمى تواند بیعت مردم را نپذیرد، و همانا شوراى مسلمین از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است. حال اگر کسى کار آنان را نکوهش کند یا بدعتى پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونى باز مى گردانند، اگر سر باز زد با او پیکار مى کنند، زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامى گذارد. ...
خطب الإمام علی (ع) - ج ۳ ص۷
در نهج البلاغه نامه هشتم آمده که حضرت به جریر بن عبدالله بجلی نامه نوشت تا نزد معاویه رفته و از وی بیعت بگیرد و به او ابلاغ نماید یا بیعت نماید و در صورت بیعت نکردن آماده جنگ باشد:
( ومن کتاب له علیه السلام إلى جریر بن عبد الله البجلی لما أرسله إلى معاویة) أما بعد فإذا أتاک کتابی فاحمل معاویة على الفصل ، وخذه بالأمر الجزم ، ثم خیره بین حرب مجلیة أو سلم مخزیة ، فإن اختار الحرب فانبذ إلیه ، وإن اختار السلم فخذ بیعته والسلام.
وادار ساختن معاویه به بیعت پس از نام خدا و درود! هنگامى که نامه ام به دستت رسید، معاویه را به یکسره کردن کار وادار، و با او برخوردى قاطع داشته باش، سپس او را آزاد بگذار در پذیرفتن جنگى که مردم را از خانه بیرون مى ریزد، یا تسلیم شدنى خوارکننده، پس اگر جنگ را برگزید، امان نامه او را بر زمین کوب، و اگر صلح خواست از او بیعت بگیر، با درود.
نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج ۳ ص ۸.
هنگامی‌که جریر بن عبد الله نامه حضرت را برای معاویه قرائت کرد، وی پس از بیعت با اهل شام در پاسخ به جریر بن عبد الله گفت:
یا جریر الحق بصاحبک ، وکتب إلیه بالحرب ،
ای جریر خود را به رفیقت برسان ونامه جنگ را به اواعلام کن .
وقعة صفین - ابن مزاحم المنقری - ص ۵۶
و در نقل دیگر پاسخ معاویه این بوده است:
أما بعد ، فلعمری لو بایعک القوم الذین بایعوک وأنت برئ من دم عثمان ، کنت کأبی بکر وعمر وعثمان رضی الله عنهم ، ولکنک أغریت بعثمان المهاجرین ، وخذلت عنه الأنصار ، فأطاعک الجاهل ، وقوی بک الضعیف ، وقد أبى أهل الشام إلا قتالک ، حتى تدفع إلیهم قتلة عثمان ، فإذا دفعتهم کانت شورى بین المسلمین ، وقد کان أهل الحجاز الحکام على الناس وفی أیدیهم الحق، فلما ترکوه صار الحق فی أیدی أهل الشام، ولعمری ما حجتک على أهل الشام کحجتک على أهل البصرة ، ولا حجتک على طلحة والزبیر، لأن أهل البصرة بایعوک، ولم یبایعک أحد من أهل الشام، وإن طلحة والزبیر بایعاک ولم أبایعک .
اگر مردم شام با تو بیعت می کردند و تو در مورد عثمان بی گناه بودی؛ من با تو بیعت می کردم ؛ ولی تو مهاجرین را فریب دادی و انصار را خوار کردی و جاهلان تو را اطاعت کردند وضعیف بواسطه تو قوی شد و اهل شام همه دنبال جنگ با تو هستند مگر اینکه قاتلان عثمان را به آنها تحویل دهی ؛ بعد از اینکه آنها راتحویل دهی ، نوبت به شورا بین مسلمین می رسد .اهل حجاز عهده دار حکم بودند ولی وقتی حق را رها کردند (عثمان را کشتند) حق به اهل شام می رسد و حجت تو بر اهل شام مانند حجت تو بر اهل بصره نمی باشد و مانند حجیت تو بر طلحه و زبیر نمی باشد ؛ زیرا که اهل بصره با تو بیعت کرده اند ولی اهل شام با تو بیعت نکرده اند طلحه و زبیر با تو بیعت کرده اند و اهل شام با تو بیعت نکرده اند .
الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج ۱ ص ۹۱
دلایل عدم ابقاء معاویه از سوی امیرالمومنین
دلائل این موضوع، فراوان است که پژوهش مفصلی می‌خواهد، اما در این مختصر چند علت آن را ذکر می‌کنیم:
دلیل اول: امیر مؤمنان علیه السلام می دانست معاویه قصد بیعت نداشت
ابن ابی الحدید در این باره می‌نویسد:
أن قرائن الأحوال حینئذ ، قد کان علم أمیر المؤمنین علیه السلام منها أن معاویة لا یبایع له وإن أقره على ولایة الشام ، بل کان إقراره له على إمرة الشام أقوى لحال معاویة ، وآکد فی الامتناع من البیعة
امیر مؤمنان (علیه السلام)، شرایط آن روز را مى دانست که معاویه به هیچ وجه با وی بیعت نمى کند، گرچه او را بر حکومت شام ابقا نماید؛ با ابقاء او معاویه قدرتمند تر جدی تر در امتناع از بیعت می شد .
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد۱۰ صفحه ۲۳۳.
دلیل دوم: معاویه کینه حضرت را در دل داشت:
امیرمؤمنان علیه السلام در جنگهای صدر اسلام جد،‌دائی و برادر معاویه را از دم تیغ گذرانده بود لذا معاویه از آن حضرت کینه دیرینه دیرینه ایشان را بر دل داشت. از این جهت ابن ابی الحدید تصور بیعت معاویه با آن حضرت را توهم بیش نمی‌داند و می‌گوید:
کیف یتوهم من یعرف السیر أن معاویة کان یبایع له ، لو أقره على الشام وبینه وبینه ما لا تبرک الإبل علیه ، من الترات القدیمة ، والأحقاد ، وهو الذی قتل حنظلة أخاه والولید خاله ، وعتبة جده فی مقام واحد.
چگونه می توان تصور بیعت از معاویه داشت که اگر در مسند خود ابقاء شود برای کسی که اخلاق او را می شناسد چرا که معاویه از علی علیه السلام کینه های قدیمی داشت که در ان شتر زانو میزد چرا که امیرالمؤمنین در صدر اسلام حنظله برادر معاویه و ولید دایی او وعتبه جد او را یکجا به قتل رساند .
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج ۱۰ ص ۲۳۲
دلیل سوم: اگر بیعت می کرد اطاعت نمی کرد:
دلیل دیگری که برای عدم ابقاء معاویه می توان ذکر کرد این است که اگر بر فرض معاویه بیعت می کرد بازهم از امیر مؤمنان علیه السلام اطاعت نمی کرد.
ابن ابی الحدید از قول زبیر بن بکار به دشمنی واضح و جدایی معاویه از امیرالمؤمنین در شرح نهج البلاغه مطلبی را ذکر می‌کند:
أن معاویة لم یکن لینجذب إلى طاعة علی علیه السلام أبدا، ولا یعطیه البیعة، وأن مضادته له، ومباینته إیاه کمضادة السواد للبیاض، لا یجتمعان أبدا، وکمباینة السلب والایجاب.
معاویه، هرگز انگیزه ای برای اطاعت علی علیه السلام نداشت و علاقه ای به بیعت نداشت ؛ وضدیت و تضاد و تفاوت آن دو مانند جدایی سیاهی و سفیدی بود که هیچگاه با هم جمع نمی شوند و مانند جدایی سلب و ایجاب بود .
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج ۱۰ ص ۲۳۳
دلیل چهارم؛ امیر مؤمنان (علیه السلام) معاویه را شایسته امارت نمی‌دانست:
دلیل اصلی که حضرت علی علیه السلام معاویه را بر حکومتش ابقاء نکرد این است که آن حضرت اصلا معاویه را برای تصدی هیچگونه مناصب حکومتی شایسته نمی‌دانست و از طرفی حکومت علی بر اساس شایسته سالاری و تدین پایه گذاری شده بود.
ابن ابی الحدید در این باره می‌نویسد:
واعلم أن حقیقة الجواب هو أن علیا علیه السلام ، کان لا یرى مخالفة الشرع ، لأجل السیاسة ، سواء أکانت تلک السیاسة دینیة أو دنیویة ،
حقیقت پاسخ این است که امیر المؤمنین (علیه السلام) به مخالفت با شریعت به خاطر سیاست، معتقد نبود، خواه آن سیاست دینى باشد یا دنیوى.
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج ۱۰ ص ۲۴۶
به عبارت دیگر: امیر مؤمنان علیه السلام مصالح حکومت خود را مقدم بر شرع نمی‌کرد. از نظر شرع کسی که متولی امور مردم می‌شود، باید عدالت پیشه و عدالت گستر باشد نه ظالم و فاسق، بنده خدا باشد و حکم الهی را اجرا کند نه بنده شیطان و مجری نقشه های او.
پس از آن که امیر مؤمنان علیه السلام معاویه را از حکومت شام عزل نمود، طبیعی است که معاویه برای رویارویی با آن حضرت آماده شود و جنگ صفین را به راه اندازد.
پس از این رویداد مهم، پیش بینی رسول خدا از این واقعه به ثمر نشست و امیر مؤمنان علیه السلام ملزم شد که به دستور آن حضرت برای مقابله با معاویه بر خیزد و از کیان اسلام راستین دفاع نماید.
جناب بزار در مورد پیمان پیامبر از علی علیه السلام این گونه میگوید :
۱ . حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یعْقُوبَ ، قَالَ : ثنا الرَّبِیعُ بْنُ سَعْدٍ ، قَالَ : ثنا سَعِیدُ بْنُ عُبَیدٍ ، عَنْ عَلِی بْنِ رَبِیعَةَ ، عَنْ عَلِی ، قَالَ : عَهِدَ إِلَی رَسُولُ اللهِ صلى الله علیه وسلم فِی قِتَالِ النَّاکِثِینَ ، وَالْقَاسِطِینَ ، وَالْمَارِقِینَ .
علی علیه السلام :پیامبر برای جنگ با ناکثین وقاسطین ومارقین ازمن پیمان گرفت .
البزار، ابوبکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاى۲۹۲ هـ)، البحر الزخار (مسند البزار) تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت، المدینة الطبعة: الأولى، ۱۴۰۹ هـ. (۱/ ۴۵۴
این روایت را علمای اهل سنت از طرق دیگر هم نقل کرده اند.
بنابراین، با توجه به برخی از دلائل فوق ،‌امیر مؤمنان علیه السلام صلاح ندانست که معاویه را بر حکومت شام ابقاء نماید هر چند به تزلزل پایه های حکومت خودش منجر شود.

موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت