درباره ما

روایت علمائهم شرارخلق درست است؟ منظور از فلسفه در این حدیث چیست؟ روایت خبیه وتعسا لمنتحلی الفلسفه درست است؟
کد سؤال: ۲۰۳۰۵چند سؤالی
عمومی »بررسی روایات
تعداد بازدید: ۱۷۱
روایت علمائهم شرارخلق درست است؟ منظور از فلسفه در این حدیث چیست؟ روایت خبیه وتعسا لمنتحلی الفلسفه درست است؟

با سلام

دوست گرامی

در این سؤال، از دو روایت سخن گفته شده که ظاهرا مذمت فلسفه از آن استفاده می‌شود و ما به ترتیب هریک را پاسخ می‌دهیم:
پاسخ از روایت اول:
مرحوم میرزای نوری این روایت را از کتاب حدیقة الشیعه، با سند و متن زیر نقل کرده است:
عن أحمد بن محمد بن الحسن بن الولید ، عن أبیه محمد بن الحسن ، عن سعد بن عبد الله ، عن محمد بن عبد الله ، عن محمد بن عبد الجبار ، عن الإمام الحسن العسکری (علیه السلام) ، أنه قال لأبی هاشم الجعفری : یا أبا هاشم ، سیأتی زمان على الناس وجوههم ضاحکة مستبشرة ...
علماؤهم شرار خلق الله على وجه الأرض ، لأنهم یمیلون إلى الفلسفة والتصوف ، وأیم الله إنهم من أهل العدول والتحرف ، یبالغون فی حب مخالفینا ، ویضلون شیعتنا وموالینا ، إن نالوا منصبا لم یشبعوا عن الرشاء ، وإن خذتوا عبدوا الله على الریاء ، ألا إنهم قطاع طریق المؤمنین ، والدعاة إلى نحلة الملحدین ، فمن أدرکهم فلیحذرهم ، ولیصن دینه وإیمانه ، ...
امام حسن عسکری علیه السلام به ابو هاشم جعفری فرمود: ای ابو هاشم! بر مردم زمانی می آید که صورت هایشان خندان و بشاش و قلوبشان تاریک و کدر است ... علمایشان بدترین افراد روی زمین هستند به خاطر اینکه به فلسفه و تصوف میل میکنند و به خدا قسم که همانا اینها از اهل عدول (برگشتن از حق) و اهل تحریف هستند در حب مخالفین ما مبالغه میکنند و شیعیان و موالیون ما را گمراه می‌کنند و اگر به منصب و مقامی برسند از رشوه سیر نمی‌شوند واگر خذلان و مورد ترک یاری واقع شوند. از روی ریا به عبادت روی می آورند. آگاه باشید اینان قطع کنندگان راه مومنین و دعوت کنندگان به سوی ملحدین هستند پس کسیکه ایشان را درک کرد پس باید از اینان برحذر باشد و دین خود و ایمانش را از اینان (این علماء) صیانت و حفظ کند.
مستدرک الوسائل - المیرزا النوری - ج ۱۱ ص ۳۸۰
جهت فهم روایت به دو نکته باید توجه کرد:
۱. بین مذمت یک رشه علمی با مذمت کردن علمای منحرف آن رشته تفاوت وجود دارد.
۲. ممکن است در برخی از رشته ها، فروعات و شاخه‌های پدید آید که از هدف اصلی و اسلامی انسان را دور می‌سازد و یا این که چیزی به اسم آن رشته، مشهور می‌شود. در این روایت، امام عسکری علیه السلام دقیقا به این دو نکته اشاره می‌کند.
بنا بر این، ایشان اولا: فلسفه و عرفان اسلامی را مذمت نکرده بلکه منظور حضرت مذمت شاخه ها و فروعاتی است که به نام فلسفه و عرفان پدید آمده و به اسم این علوم و روش معروف شده است.
ثانیا: حضرت آن دسته از علماء را مذمت کرده که به این شاخه‌های فرعی انحرافی پرداخته اند و از فلسفه و عرفان اصلی اسلامی فاصله گرفته و آن را در مقابل آیات و روایات قرار می‌دهند.
دلیل مطالب فوق این است که حضرت در ادامه روایت، علامت و نشانه‌های این گونه عالمان را هم ذکر کرده و آن این که آنها نسبت به مخالفان ائمه به حد زیادی ارادت و محبت دارند و اهل عدل و انصاف نیستند و ...
به عبارت دیگر، حضرت می‌فرماید: آن فلسفه و عرفانی که سرچشمه آن از قرآن و اهل بیت نباشد، فلسفه و عرفان اسلامی نیست و علمایی که به آنها روی می‌آورند بدترین مخلوقات خدا هستند و این گونه نشانه ها را نیز دارند. ‌
نکته‌ای که مطالب را فوق تأیید می‌کند این است که در زمان امام حسن عسکری علیه السلام و قبل از ایشان عرفان و فلسفه کاذب پدید آمد و افرادی به نام فلسوف و عارف در میان مردم مشهور شدند.
از جمله افراد مشهور در زمان ایشان ، اسحاق کندی است. آقای نمازی شاهرودی در باره وی می‌نویسد:
إسحاق الکندی: کان فیلسوف العراق فی زمانه، وأخذ فی تألیف تناقض القرآن. فقال مولانا أبو محمد العسکری صلوات الله علیه لبعض تلامذته: أما فیکم رجل رشید یردع أستاذکم الکندی ؟ ! فأبلغ إلیه ما ألقاه الإمام علیه السلام فارتدع وأحرق ما ألفه فی ذلک .
اسحاق کندی،‌در زمان خود فیلسوف عراق بود و کتاب «تناقض القرآن» را تألیف کرد. مولای ما ابو محمد امام حسن عسکری علیه السلام برای برخی از شاگردان وی فرمود: آیا در میان شما مردی است که استاد تان را از این راه باز دارد؟ این سخن امام به گوش اسحاق کندی رسید، از آن راه برگشت و کتابش را در این موضوع سوزاند.
مستدرکات علم رجال الحدیث - الشیخ علی النمازی الشاهرودی - ج ۱ ص ۵۷۸
بر اساس این شواهد و قرائن، روشن است که منظور امام حسن عسکری مذمت اصل علم فلسفه نیست بلکه مقصودش دانشمندانی است که به روش غیر قانونی و غیر اصلی فلسفه، ادعای این علم را دارند در حالی که نه خودش عالم فلسفه است و نه علمش علم فلسفه است.
و نکته دیگر این که فیلسوفانی را که شما نام برده اید، از این دسته نبوده اند.
پاسخ روایت دوم:
روایتی را که در قسمت دوم سؤال تان مطرح کرده اید، در توحید مفضل آمد که امام صادق علیه السلام به آقای مفضل بن عمر بیان کرده است:
فتبا وخیبة وتعسا لمنتحلی الفلسفة ، کیف عمیت قلوبهم عن هذه الخلقة العجیبة حتى أنکروا التدبیر والعمد فیها ؟
نفرین و نا امیدی و نا کامی باد بر مدعیان فلسفه، چگونه قلب‌های ایشان از دیدن این آفرینش عجیب کور است تا آن‌جا که تدبیر در آن را انکار می‌کنند.
بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج ۳ ص ۷۵
امام صادق علیه السلام در این فرمایش بلندی که برای مفضل دارد، اسرار و حکمت های آفرینش را بیان کرده و این جمله در بحث خلقت قلب است که بعد از سخنانی، این جمله را فرموده اند. و مقصود حضرت کسانی هستند که ادعای فلسفه را دارند ولی حکمت و اسرار خلقت را انکار می‌کنند.
در این روایت کلمه «منتحل» به کار رفته و این واژه از ریشه «انتحال» به معنای ادعا کردن است. طریحی در کتاب «مجمع البحرین» می‌نویسد:
و الانتحال: ادعاء قول أو شعر یکون قائله غیره. و انتحل فلان شعر غیره و تنحله: إذا ادعاه لنفسه. و فلان ینتحل مذهب کذا و قبیلة کذا: إذا انتسب إلیها.
انتحال یعنی ادعا کردن یک گفتار یا شعری برای خود که گوینده آن کسی دیگری باشد. وقتی گفته می‌شود: و انتحل فلان شعر غیره و تنحله معنایش این است که او شعر را برای خود ادعا کرده است، یعنی وانمود می‌کند که خودش شعر گفته است. و فلانی مذهب و قبیله ای را برای خودش ادعا دارد؛ یعنی خود را منسوب به آن می داند.
مجمع البحرین، ج‏۵، ص: ۴۷۹
ابن منظور نیز همین مطلب را تذکر می‌دهد:
و النِّحْلةُ: الدَّعْوَى. و انْتَحَلَ فلانٌ شِعْر فلانٍ. أَو قولَ فلانٍ إِذا ادّعاه أَنه قائلُه. و تَنَحَّلَه: ادَّعاه و هو لغیره.
لسان العرب، ج‏۱۱، ص: ۶۵۱
نتیجه:
این دو روایت اصل علم فلسفه زیر سؤال نمی‌برد بلکه روش غیر عقلایی و افرادی را مذمت کرده که این رشته را وسیله در آمد خود قرار می‌دهند و اگر به مقامی دست یابند، هر کاری ابایی ندارند.


موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات




* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت