درباره ما

در مورد قضیه یوم الدار، پیامبر سه مرتبه بیان نمود که کیست که مرا یاری کند تا بعد من وزیر و وصی من باشد. یعنی اگه کس دیگه ای غیر از حضرت علی بر میخواست پیامبر او را جانشین خود میکرد. بگونه ای انگار دارد انتخابات برگزار میشود. و این در تضاد با این است که امامت امری الهی است و امام از جانب خدا تعیین میشود. پس چرا پیامبر در یوم الدار انتخابات برگزار میکند؟ این دلیلی است بر مخدوش بودن قضیه یوم الدار که از طرف شیعه مطرح میشود.
کد سؤال: ۲۰۰۲۳امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امامت خاصه در روایات »حدیث دار
تعداد بازدید: ۲۷
در مورد قضیه یوم الدار، پیامبر سه مرتبه بیان نمود که کیست که مرا یاری کند تا بعد من وزیر و وصی من باشد. یعنی اگه کس دیگه ای غیر از حضرت علی بر میخواست پیامبر او را جانشین خود میکرد. بگونه ای انگار دارد انتخابات برگزار میشود. و این در تضاد با این است که امامت امری الهی است و امام از جانب خدا تعیین میشود. پس چرا پیامبر در یوم الدار انتخابات برگزار میکند؟ این دلیلی است بر مخدوش بودن قضیه یوم الدار که از طرف شیعه مطرح میشود.

با سلام دوست گرامی

با توجه به آیات ذیل:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. (بقره/۱۲۴)
وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ. (سجده/۲۴)
و...
رسیدن به مقام امامت،‌ لیاقت و شایستگى مى‌خواهد به همین جهت کسانى را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایشهاى گوناگون قرارداد که نمونه آنان حضرت ابراهیم مى‌باشد. آن حضرت پس از موفقیت در آزمون الهى، به مقام امامت نایل شد.
در مورد جریان یوم الدار نیز قضیه همین است. رسول خدا طبق دستور خداوند، همه بزرگان بنى هاشم و فرزندان عبد المطلب را به سوى خداوند دعوت نمود و خداوند مى‌خواست آنها را امتحان کند و قرار بر این بود که هرکه دعوت رسول خدا را اجابت کند از امتحان الهى سرافراز بیرون آمده و لیاقت و شایستگى مقام امامت و رهبرى پس از پیامبر را دارد.
طبق تصریح منابع خود اهل سنت در نوبت دوم مهمانى که از رسول خدا انجام گرفت، حضرت آنها را به پذیرش اسلام فراخواند، تنها کسى که در آن مجلس به دعوت آن حضرت پاسخ گفت امیرمؤمنان حضرت على علیه السلام بود.
طبرى از علماى سرشناس و تاریخ نگار اهل سنت، قضیه را این‌گونه نقل کرده است:
حدثنا ابن حمید قال حدثنا سلمة قال حدثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبدالله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب عن عبدالله بن عباس عن علی بن أبی طالب قال: لما نزلت هذه الآیة على رسول الله «وأنذر عشیرتک الأقربین» دعانی رسول الله فقال لی: یا علی إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین فَضِقْتُ بذَلک ذَرْعاً وَعَرَفْتُ أَنِّی مَتَى أُنادیْهِم بِهَذا أَرَى مِنْهُم مَا أَکْرَهُ. فَصَمَتُّ حَتَّى جَاءَنِی جِبْریِلَ فَقَال: یَا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یُعَذِّبُکَ رَبُّکَ. فاصنع لنا صاعا من طعام...
ثم تکلم رسول الله فقال: یَا بَنِی عَبْدِ المُطَّلِبِ، إنی واللَّهُ مَا أعْلَمُ شَابًّا منَ العَرَبِ جَاءَ قَوْمَه بأفْضَلَ مِمَّا قَدْ جِئْتُکُم بِه، إنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیَا والآخِرَةِ، وقَدْ أَمَرَنِی رَبِّی أنْ أُدْعُوکُم إلیْهِ، فأیُّکُم یُؤَازِرُنِی عَلَى هَذا الأَمْرِ عَلَى أن یَکُونَ أَخِی ووصیی وخلیفتی فیکم؟ قال: فأحجم القوم عنها جمیعا. فَقُلْتُ وَأَنَا أَحْدَثُهُمْ سِنًّا، وَأَرْمَصُهُمْ عَیْنَاً، وَأَعْظَمُهُمْ بَطْنَاً، وَأَحْمَشُهُمْ سَاقَاً: أَنَا یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَکُونُ وَزِیرَکَ عَلَیْهِ فَأَخَذَ بِرَقَبَتِی فَقَالَ: إِنَّ هاذَا أَخِی وَوَصِیی وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا، فَقَامَ الْقَوْمُ یَضْحَکُونَ وَیَقُولُونَ لأبِی طَالِبٍ: قَدْ أَمَرَکَ أَنْ تَسْمَعَ وَتُطِیعَ لِعَلِیَ.
به نقل ابن عباس، امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: چون آیه «وانذر عشیرتک الاقربین » (یعنى فامیلهاى نزدیک خود را بیم ده)بر رسول خدا صلى لله علیه وسلم نازل گردید آن‌حضرت مرا طلبید و فرمود:
اى على، خداى بزرگ به من دستور داده که فامیلهاى نزدیکت را بیم ده، و این مأموریت مرا سخت تحت فشار قرار داده و مى‌دانم که هر گاه این ماموریت را با آنها در میان بگذارم پاسخ ناراحت کننده اى از ایشان دریافت خواهم کرد و به همین خاطر دم فرو بستم (تا فرصتى پیش آید و آنرا انجام دهم) تا این‌که جبرئیل آمد و گفت: اى محمد اگر مأموریت خود را انجام ندهى پروردگارت تو را عذاب خواهد کرد.
رسول خدا مرا طلبید و بمن فرمود براى ما یک «صاع» غذا تهیه کن....
سپس رسول خدا(ص) آغاز سخن کرده فرمود: اى فرزندان عبد المطلب! من به خدا سوگند در میان عرب جوانى را سراغ ندارم که براى قوم خود چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد، من براى شما خوبى دنیا و آخرت آورده‌ام و خدا به من دستور داده تا شما را بدان دعوت کنم، اینک کدامیک از شما است که مرا در این مأموریت کمک کند تا به پاداش آن، برادر من و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟
على علیه السلام مى‌فرماید: همه از پاسخ به دعوت رسول خدا خوددارى کردند و من که از همه آنها کم سن و سال تر و کم دیدتر و (در اثر کودکی) شکم بزرگتر، و ساق پایم نازکتر از همه بود گفتم: اى پیامبر خدا! من کمک کار تو در این مأموریت خواهم بود! رسول خدا صلى الله علیه وآله، گردنم را گرفت و فرمود: به راستى که این است برادر و وصى و جانشین من در میان شما و شما از او شنوائى داشته و پیرویش کنید! و آن گروه برخاسته در حالى که میخندیدند به ابو طالب گفتند: تو را مأمور کرد تا از پسرت شنوائى داشته و از او اطاعت کنی!
الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۲، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.
طبق نقل دیگر، رسول خدا آنها را در همان جلسه دوم، سه بار به سوى خدا دعوت فرمود،‌ در هر سه نوبت، هیچ کسى به سخنان حضرت پاسخ نداد و تنها حضرت على علیه السلام بود که ایستاد و تبیعت خودش را از برنامه هاى وحیانى رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم اعلام کرد. امیرمؤمنان خودش در این باره مى‌فرماید:
فلم یقم إلیه أحد فقمت إلیه وکنت أصغر القوم قال فقال اجلس قال ثم قال ثلاث مرات کل ذلک أقوم إلیه فیقول لی اجلس حتى کان فی الثالثة فضرب بیده على یدی قال فبذلک ورثت ابن عمی دون عمی.
پس هیچ کسى به سوى رسول خدا نرفت (پاسخ مثبت نداد). من رو به سوى پیامبر ایستادم در حالى که کوچکترین آن جمعیت بودم. رسول خدا فرمود: بنشین. امیرمؤمنان مى‌گوید: من سه بار ایستادم و اعلام آمادگى کردم اما رسول خدا به من فرمود: بنشین. تا نوبت سوم رسول خدا دستش را به دست من داد و فرمود: با این پاسخ، پسر عمویم وارث من شد نه عمویم.
الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۳، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.
برخى منابع دیگرى که حدیث یوم الدار را نقل کرده‌اند از قرار ذیل است:
البغوی، الحسین بن مسعود (متوفاى۵۱۶هـ)، تفسیر البغوی، ج۳،‌ ص۴۰۰، تحقیق: خالد عبد الرحمن العک، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن الجوزی (متوفای۵۹۷هـ)، الوفا بأحوال المصطفى، ج۱، ص۱۸۳، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان،‌ الطبعة: الأولى ۱۴۰۸هـ-۱۹۸۸م
ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى ۵۹۷ هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج۲، ص۳۶۶، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۳۵۸.
الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى۹۷۵هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج۱۳، ص۵۸، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۹هـ - ۱۹۹۸م.
ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفاى۶۳۰هـ) الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۶، تحقیق: عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵هـ.
با توجه به متن روایت، دو نکته مهم به دست مى‌آید:
۱. این دعوت از بزرگان بنى هاشم و فرزندان عبد المطلب، به دستور خداوند انجام شده است. (إن الله أمرنى أن أنذر عشیرتى الأقربین، وقَدْ أَمَرَنِى رَبِّى أنْ أُدْعُوکُم إلیْهِ).
۲. هدف از این تجمع، تنها دعوت به دین اسلام نیست؛ بلکه اعلام جانشینى رسول خدا نیز منظور خداوند است: (یَا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یُعَذِّبُکَ رَبُّکَ).
اگر مقصود تنها دعوت به دین الهى باشد، تهدید از جانب خدا معنى ندارد، این عبارت فوق که از جانب خداوند به رسول خدا توسط جبرئیل گفته شده، شبیه آیه تبلیغ است که در حجة الوداع بر رسول خدا صلى الله علیه وآله نازل شد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکافِرینَ. (مائده/ ۶۷)
از طرفى دیگر،‌ رسول خدا هیچ وقت از نزد خود سخنى نگفته و برنامه‌اى را براى مردم اعلام نکرده‌است. آن حضرت هر سخن و برنامه‌اش، طبق دستور الهى بود همان‌گونه که قرآن در باره او مى‌فرماید: وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْى یُوحى‏. (نجم/۳-۴)؛ همچنان‌که در بخش روایات بیان کردیم،‌ عامر بن الطفیل یکى از سران قبیله بنى عامر، شرط اسلام اختیار کردنش را واگذارى مقام خلافت و جانشینى رسول خدا بود،‌ که حضرت صریحاً در پاسخ او بیان فرمود: لیس ذلک إلى إنما ذلک إلى الله عز وجل یجعله حیث یشاء؛ واگذارى امر خلافت در اختیار من نیست؛ بلکه به دست خداوند است، به هر که بخواهد قرار مى‌دهد.
از اینجا روشن مى‌شود که فرد جانشین رسول خدا از جانب خدا معین بوده و آن حضرت علاوه بر دعوت آنها، مأمور بوده تا جانشینش را‌ براى مردم معرفى کند.
اما این‌که حضرت به آنها فرمود: «فأیُّکُم
یُؤَازِرُنِى عَلَى هَذا الأَمْرِ عَلَى أن یَکُونَ أَخِى ووصیى وخلیفتى فیکم». صرفاً به خاطر دفع شبهه و توطئه آنها بود که مى‌گفتند:‌ رسول خدا با وجود بزرگان دیگر چرا على علیه السلام را که از همه کوچکتر بود به جانیشنى اش انتخاب کرد. رسول خدا این سخن را بیان کرد تا همه را بیازماید و چهره حقیقى همه را روشن سازد و گرنه خودش مى‌دانست آنان دعوت او را پاسخ نخواهند گفت: (وَعَرَفْتُ أَنِّى مَتَى أُنادیْهِم بِهَذا أَرَى مِنْهُم مَا أَکْرَهُ).
با توجه به این نکته‌ها و دقت در کلمات این روایت به دست مى‌آید که رسول خدا دراین جمع انتخابات برگزار نکرد؛ علاوه بر دعوت آنها، مأمور به معرفى جانشین الهى خودش نیز بوده است. بنابراین، این جریان برخلاف آیات قرآن و روایاتى که نصب امامت را الهى مى‌دانستند نیست.


موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات


* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت